آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

وقتی هستی، زمانت را به بازی می گیرد!

پیشتر که اندر راه هستی و زمان(1) را نگاشتم، در نظرم بود آن را طی یادداشت هایی در زمان بندی منظم-هفته ای یک بخش- منتشر کنم، حتا بخش های دیگر متن اصلی را هم به فارسی بازگرداندم و تنها حاشیه ها و تعلیقات باقی مانده بود؛ اما طی اتفاقی پیش بینی ناپدیر -دست کم برای خودم!- قسمت عمده ای از زمانم، تا شش ماه آینده پیشاپیش اشغال شد!

با وجود این، می کوشم در روال انتشار این مطالب گسستی پیش نیاید و دست کم هر ماه، یک بخش از این سلسله مطالب را در این بلاگ منتشر کنم.

سپاس و پوزش بابت این مساله را از من پذیرا باشید


به امید روزی که دیگر امیدی به امید نبندیم....

اندر راه هستی و زمان - بخش اول

فلسفه ی مارتین هایدگر، به سان تفکر هر متفکر دیگر، فراز و نشیب و تحولات فراوانی را از سر گذرانده. منحنی تغییرات اندیشه ی او، دارای سه، یا دست کم دو نقطه ی تکینگی است. نقطه ی تکینگی نخست اندیشه ی او، به اعتقاد اکثر مفسرین و پژوهشگران فلسفه ی پدیدارشناسی، هستی و زمان است. اثری با حال و هوایی نو، سودایی سترگ و ریشه هایی در پدیدارشناسی هوسرل، فلسفه ی انتقادی کانت و همچنین یونان باستان، و البته ناتمام. هم هنگام با تحولات پرشتاب و خونین اروپا و آلمانِ رایش سوم و همچنین جنگ جهانی، هایدگر به تجدید نظر در شیوه ی فلسفیدن خود، و همچنین تعهد سیاسی خود به حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان پرداخت.

نقطه ی چرخش (Kehere) و تجدید نظرفلسفی او را می توان از رساله ی کوتاه، اما مهم و پیچیده ی «متافیزیک چیست؟» رد زنی کرد و نقطه ی اوج تفکر دوم او را می توان در اثر جذاب و بدیع او، «افادات به فلسفه» یافت. فهم چیستی و چگونگی این تجدید نظر فلسفی، با توجه به دقت و سخت گیری های مفهومی-زبانی هایدگر، جز از راه فهم کامل تفکر نخست او و مبانی روش شناختی اش، ممکن نیست. در واقع تجدیدنظر و چرخش فلسفی هایدگر، بیشتر از آنکه ناشی از خطا یا تصمیمی از سوی شخص او باشد، نمایانگر یک ضرورت درون‌ماندگار (Immanence) در تفکر نخست او بود. چنانکه او بعدتر و در کتاب «افادات به فلسفه» تصریح می کند، هستی و زمان، اثری مبهم و متعلق به دوران گذار است.

از دیگر سو، چنانکه پیشتر اشارت رفت، تجدید نظر فلسفی هایدگر از پروژه ی هستی شناسی بنیادین، همزمان با رویگردانی سیاسی او از حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و رایش سوم بود. می توان نشان داد که نسبت بین این دو چرخش در زندگی هایدگر، چیزی فراتر از یک همزمانی ساده یا تصادفی است و چنانکه پاره ای از مفسرین او، کسانی مانند فیلیپ لاکو-لابارت نشان داده اند، میتوان تمام پروژه ی دوم هایدگر و رویداد اندیشی و تفکر در ذات تکنیک و هنر و سرآغاز دیگر تاریخ تفکر را به گونه ای تصفیه حساب فلسفی او با نازیسم و تفکر نیهیلیستی آنان به شمار آورد. و البته این را به هیچ وجه نمی توان این را به این معنای سخیف گرفت که تفکر هایدگر فاشیستی است یا دست کم تفکر نخست او، چنین است. مساله چنان که در بازاندیشی فلسفی خود هایدگر بر تفکر نخستینش، آن را نشان میدهد، گونه ای مواجهه ی مبهم و مبتنی بر مفاهیم متافیزیکی (مفاهیمی عمدتا کانتی و استعلایی) با مساله ی عبور از متافیزیک و پرسش هستی است. در عمل، این ضعف روش شناختی-زبانی است که موجب ناکامی تفکر نخست او می شود و همین ضعف نیز مایه ی دل بستن فیلسوف ژرفنگر ما به نازیسم و تعهد سیاسی ده ماهه ی او به آن حزب می شود. در واقع این خود هایدگر بود که به ما آموخت هر کنش فلسفی-وجودی انسان، لاجرم دارای ساختاری تاریخی و زمان مند است، بنابراین فهم نسبت بین شکست فلسفی نخست او و شکست یا اشتباه سیاسی او، نه کنشی سیاست زده برای راضی کردن ژورنالیست های سطحی و لمپن های تئوریک؛ بل ضرورتی درون ماندگار از سوی فلسفه ی هایدگر است.

و البته چنین پژوهشی نیز، نه برای فروکاستن شکست سیاسی او به شکست فلسفی اش یا بالعکس است، و نه کنشی جهت تطهیر و بی گناه جلوه دادن هایدگر است. این مساله، یک دغدغه از سر کنکجاوی نیست، بلکه مساله ی عصر ما و موقعیت سیاسی و تاریخی دوران ماست. در واقع تمام آنچه از هایدگر باقی مانده، بیش از آنکه بخواهد شبیه یک سسیستم یا مکتبی فلسفی باشد که پاسخ پرسش هایی از پیش تعیین شده را بدهد، گونه ای پروبلماتیک و طرح مساله است و همچنین ارائه ی شیوه هایی نظام مند برای بسط و فهم مساله. مساله ای که می توان آن را مساله ی نیهیلیسم و تاریخ دانست. بنابراین این پژوهش بیشتر «استفاده از زندگانی سیاسی خود هایدگر، برای پیش برد طرح فکری» اوست.

و برای همین هم میتوان گفت تفکر فلسفی دوم و چرخش فکری او، نه انکار و نقض تفکر نخستش؛ بلکه همچون «رخدادی» ست که در راه پژوهش فلسفی خود با آن مواجه شده و تاثیری جدی در زندگانی سیاسی  فلسفی اش بر جای نهاده. فهم معنای این رخداد، میتواند هم پروژه ی فلسفی او و هم ذات فلسفی پدیده ی نازیسم را، که هر دو از تعینات تاریخی و نیهیلیسم کنونی است، برای ما مقدر سازد.

باری؛ چنانکه گفته شد، گام نخست برای این مهم، فهم مباحث و مبانی روش شناختی است که از تفکر نخست او و هستی و زمان آغاز شد و ما را وارد ماجرای تفکر فلسفی هایدگر خواهد و آن رخداد و ناکامی فلسفی-تاریخی را دقیق تر برایمان مفصل بندی (articulation) خواهد نمود.

در مجموعه نوشتارهای «اندر راه هستی و زمان» می کوشم با کمک کتاب « Heideggers Contributions to Philosophy» اثر «Daniela Vallega Neu»، رهیافت کلی هایدگر در کتاب هستی و زمان و تفکر دور نخستش را تبیین کنم، و از این راه تمهیدات لازم را برای پژوهش مهمی که پیشتر به آن اشاره شد را فراهم آورم.

شیوه ی کار به این صورت خواهد بود که در ابتدا ترجمه ی مستقیم قسمتی از کتاب آورده می شود و سپس میکوشم در قالب نکاتی کوتاه، به توضیح و شرح این متن پیچیده و موجز بپردازم.

دلیل انتخاب اثر فوق؛ نگاه سیستماتیک نویسنده به تمامت تفکر هایدگر و کوشش جهت تفسیر اندیشه ی نخست هایدگر مبتنی بر خطوط اصلی اندیشه ی دوم او می باشد. لازم به ذکر است که از اثر فوق، ترجمه ای به قلم محمدرضا قربانی، با عنوان «درآمدی بر افادات به فلسفه ی هایدگر» از سوی نشر گام نو ارایه شده که نگارنده جهت ترجمه از متن اصلی، از قسمت هایی از آن کمک گرفته.

در ادامه بخش هایی از متن پیش گفته از فصل نخست، تحت عنوان «رهیافت هستی و زمان» آورده شده : ادامه مطلب ...