آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

زمستان و منِ آواره

...زمستان به یادم میاره که آواره تر از این حرف هاییم که به خود گمان بریم خانه ایی توانیم جست... یادِ منِ آواره میاره که اگر زنده ام، صدقه سری هیچ سر پناهی نیست، مگر خود زمستان که مجال داده هنوز باشم...

چنین است زمستان...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد