آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

نوشتن و تمرین تفکر

یکی از راه های توهم زدایی در تفکر فلسفی، نوشتن است. کافی ست تمام آنچه هنگام تامل یا گفت و گو به ذهنمان میرسد، با دقت و تماما مکتوب کنیم. نخستین فایده ی آن این است که قدمی از باصطلاح اکتشافات خود دور تر میشویم و هیات آن را منظری دیگر نظاره میکنیم. در چنین وضعی، سخت میتوان باور کرد که به آنچه فراروی مان است، تماما باور داریم. جرات میکنیم آن را به پرسش کشیم و حتا با آن درگیر شویم. این شاید یکی از بهترین راه ها برای تبدیل کردن «باور» به «پرسش» باشد.

دیگر آنکه حین مطالعه متون مکتوب دیگر، فاصله آن را با خود کمتر حس میکنیم، چنانکه متن مکتوب فرا روی خود را چنان چیزی ادراک میکنیم که گویی هم هنگام در حال نوشته شدن است. این به آن معنا نیست که در حالت عادی چنین ادراکی در نسبت با متون مکتوب نداریم، بلکه به معنای آن است که تمرین و تبحر در «به نوشتار در آوردن گفتار و تاملات»، این ساختار ادراکی را در ما تقویت میکند، چنانکه آوای پس پشت سکوت نوشتار را به صرافت طبع و سهولت بیشتری شنوا میشویم.

سومین و شاید مهمترین حسن چنین کاری، آن است که به کلمات خود مجال میدهیم ورای همهمه ی پیش فرض ها و ابهامات ناخواسته و نادانسته ذهن مان، خود را برای ما آشکار سازند و به این دلیل که دیگر در بافتار تداعی ها و پیش فرض های ذهن ما اسیر نیستند، میتوانند با دقت و کیفیت بهتری با گفت و فکر دیگران مواجه شوند و در تنور افکار و اقوال دیگران آبدیده گردند. 


پ.ن: و البته یکی دیگر از توهم زدایی ها میتواند این باشد: وقتی خودمان رغبت نکنیم حرف های خودمان را دوباره بخوانیم و تصحیح شان کنیم، دیگر چندان انتظار از دیگری نخواهیم داشت که به حرف های ما گوش بدهد و آن را جدی بگیرد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد