ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
از تاریخ متافیزیک و در اوج آن، فلسفه های پدیدارشناسی، آموختم که تفکر هماره از خلال عبارات و کلمات بی سر و صدا رخ میدهد. در آنجا که تمام واژگان و عبارات پر طمطراق مطنطن، مفصل بندی میشوند و این مفصل بندی نیز، عموما بر عهده ی ساده ترین و غیر مفهومی ترین کلمات است، کلماتی چون در، و، یا، از، از خلال و .... .
بار تقویم مفاهیم هماره بر دوش این کلمات به ظاهر خنثی ست. چنانکه به مثل، هگل با an sich و fur sich دست به تکوین مفاهیمی بس اساسی میزند و یا هایدگر با تحلیل in-der-Welt-sein و لفظ ناقابل «در» تحلیل پدیدارشناختی درخشانی از وجود آدمی به دست میدهد. این محدود به سنت اصطلاحا قاره ای نیست و فیلسوفان تحلیلی نیز، از همان ابتدا درگیری فراوانی با این سنخ کلمات داشتند و برای باز عبارت بندی آنها، دست به کوشش های مفهومی آنچنانی زدند.
باری، تمام اینها را گفتم تا بگویم با تمام بضاعت اندک فلسفی و شم ناچیز خود، عمیقا برآنم که وضع کنونی ما، به شیوه ی عجیبی با یک عبارت ساده گره خورده، عبارتی که در عموم لحظات زندگی فردی و جمعی خود، طنین آن را از هر سو می شنوم: «به رغم همه ی اینها...»
زندگی میکنیم، میجگیم، شکست میخوریم، نا امید میشویم، نفس کم می آوریم، بی دلیل به هر سو می دویم، اما «به رغم همه ی اینها» باز زندگی میکنیم، می جنگیم، شکست میخوریم و .....
و کسی چه میداند اگر نبود طنین مرموز این عبارت ساده، دیگر بود و نبودمان، چه فرقی برایمان خواهد داشت....
به رغم همه این " به رغم همه اینها ..." نوسازی آنچه در آن هستم نقش پررنگی در ادامه ی " آنچه در آن : هستم دارد.
به رغم همه ی تکراری شدنهای تازه ها ...
باز باید تازه کنم !
...
برای آلمانها دو نقطه ای که روی حرف صدا دار قرار میگیره خیلی ناموسیه . من نمی دونم توی ترجمه متون رعایت میشه یا نه . fur وجود نداره در این زبان . für هست این حرف اضافه .
تلفظ درستش هم براشون مهمه .
بله دوست من، آنقدر آلمانی میدانم که متوجه تفاوت بود و نبود «اوملات» بشم، اما چه کنم که کی بوردم یاری نمیکنه :-)
* تصحیح میکنم : " آنچه در آن هستم " ...
من بیشتر از دو نقطه از آلمانی نمی دانم .