آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

تذکاری هرمنویتیکی در فتاد مواجهه با فکر متفکرین


از بی مبالاتی هایی که دانشجویان فلسفه من جمله صاحب این قلم مرتکب آن میشوند، خلط مقام تاملات شخصی خود با مقام فکر متفکران و فیلسوفان است. بدان معنا که وقتی دست به تامل و غور فلسفی پیرامون فکر یک متفکر میزنیم، و احیانا در مواقفی خود و متفکر را همسخن و هم رای می یابیم، این یافت را دال بر یافت فکر متفکر میگیریم. به مثل، من در اندیشیدنم به مساله ی مثال خیر، به یافتی میرسم که هماهنگ با سخن گادامر یا افلاطون است، اما هنگام گزارش فکر متفکر، یافت خود را به منزله ی فکر متفکر بیان میکنم. در این دست موارد، افزون بر این که گزارش ما از فکر متفکر غیر وفادار و نامعتبر است، از دو جهت دیگر نیز دستخوش زیانی اساسی میشویم . یکی آنکه، چون یافت خود را به جای فکر دیگری مفروض میگیریم، میزان تعلق آن را به خود میکاهیم و تعهد متفکرانه ی خود را نسبت یافت های نظری خود از بین می بریم؛ چه، اگر یافت مذکور را حاصل غور خود میگرفتیم و نه فکر فلان تفکر، مجال این را می یافتیم تا جملگی جوانب نظری آن را واکاویم و تا روشن شدن نقاط بنیادی، آن را رها نکنیم. زیان دوم هم که با این امر دچارش میشویم، فروبستن افق دیالوگ و تفکر متفکر بر خودمان است، چنانکه بتوانیم جوانب و بطون و جهات گوناگون نظر او را بررسیم و به نقاط نادیده و غایب فکر او مجال دهیم خود را برای ما آشکار سازد. چه اینکه، اگر تصور کنیم موانست ما با فکر متفکر چنان است که ما زبان قال و حال او را به تمامی در کف داریم، این مجال را از فکر متفکر ربوده ایم که او خود از جانب خود، چنانکه نزد خود هست، خود را بر ما آشکار کند و حتا گاهی ما را غافلگیر کند و نشان دهد که هنوز دست او را تماما نخوانده ایم

اقتضای مقام همسخنی با متفکرین بزرگ، آن است که به دانش و توان اجتهاد هم کفو با آنها برسیم و بدون خلط مقام فکر خود و فکر ایشان، با تفکر ایشان نسبت بگیریم. بی شک اقتضای چنین مقامی، «سخنگوی» آن متفکر شدن و اندیشه ی خود را یگانه با فکر او فرض کردن، نیست و در این صورت ره به دهی نتوان برد

بسا که از گره های فروبسته ی ما در مواجهه با تفکر متفکرین و ناتوانی توامان مان در فکر کردن، یکی همین باشد که از یک سو، فرد را از دشواری اساسی تفکر می رهاند و ظاهرا این بار گران را به دوش متفکران بزرگ می اندازد (که در واقع تنها از آن می گریزد)، و از سوی دیگر، به یافت و گفت متفکرین دیگر مجال نمیدهد تا خود را از جانب خودشان، آنگونه که به نزد خود هستند، آشکار کند. وانگهی، اگر فرد خود بار گران یافت و اجتهاد خود را به دوش میکشید، هم مجال کار محققانه برای فهم سخن متفکران گشوده می ماند، و هم، این سخن جداگانه می توانست افق های تفسیری تازه ای را برای همسخنی و دیالوگ با فکر متفکر بگشاید، گو اینکه سنت فلسفی-متافیزیکی غربی با مراعات همین دقیقه، راه تحقیقات دقیق تر و در عین حال اجتهادات بنیادی تر را بر خود، هموار کرد

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:51 ب.ظ

در جمله‌ی پایانی عبارت «گو اینکه» را در معنای «کما اینکه» به کار برده‌اید، که درست نیست. بررسی کنید.

تصور نمیکنم این ترکیب را غلط به کار برده باشم، گو اینکه ما در فارسی گویا را قریب به معنای کما در عربی به کار میبریم
اگر شما شاهد یا منبعی دارید که نشان دهد این کاربرد از این ترکیب ناوارد است، خوشحال میشوم معرفی کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد