آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

تاریخ مفاهیم به مثابه شرط امکان فهم تاریخ و مفهوم

هر پژوهش فلسفی جدی و استخوان دار، بر دو پایه استوار میشود؛ یکی دقت مفهومی و دیگری ژرفای تاریخی. از جمله مواردی که دسته بندی بی معنای تحلیلی-قاره ای نمی تواند توضیح دهد، همین وابستگی هر فلسفه به این دو ست. اما باید مراقب بود! این سخن به معنای پیشنهاد در هم آمیختن شیوه ی تحلیلی و قاره ای نیست -چنانکه برخی در هر دو سنت سودای آن را دارند- بلکه بدان معناست که خود اصل دقت به عنوان اصل الاصول جریان تحلیلی و اصل تاریخیت به عنوان اصل الاصول جریان قاره ای، به شیوه ای درونی به یکدیگر وابسته اند؛ چنانکه هر دقت مفهومی در یک کانتکس تاریخی داده شده «ممکن» میشود و هر نگاهی به جانب تاریخ، از رهگذر یک چشم مسلح به توان تمییز  تحلیل مفهومی «امکان» خود را تمهید میکند، چنانکه بدون چنین چشمی، تاریخ به مثابه توده ای بسیط و یا حاکثر سیاله ای بی نظم از رخدادها پدیدار میگردد که فاقد هر معنای مقومی ست.

فهم تاریخ پس پشت مفاهیم هماره ما را از اخذ نتایج قطعی و ساده انگارانه منع میکند و در عین حال نتایج ماخوذ ما را استوارتر می سازد؛ همچنانکه به میان کشیدن پای تحلیل های مفهومی، ما را از یک جانبه فهمیدن معنای تاریخی امور دور می سازد و ضمنا به قلب افق تاریخی نزدیک تر می کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد