آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

زبان و توانش های فلسفی آن

یکی از توانش های فلسفی زبان، امکان ایجاد تعلیق و ابهام معنایی پرسش برانگیز است. پرسش های فلسفی هماره از خلال چنین ابهام های «مفیدی» سر بر می آورند، چنانکه بتوان از لایه ی شبکه ی معانی روزمره فاصله گرفت و دقیقا به میانجی همین واژگان و ابهام بنیادین شان، وارد لایه ی دیگری از معانی و مسایل شد. زبانی که واژگانی تک مدلول و فاقد ابهام داشته باشد، یا بهتر بگویم هر چه بیشتر چنین واژگانی داشته باشد، اگرچه ما را در داشتن سیتم های بسته ی نظری و ارائه ی احکام ثابت و صریح یاری می رساند، اما الزاما ما را به فلسفه و پرسش های فلسفی نمی رساند.

برای آنکه زبانی به این کارکرد بنیادین ابهام معنایی خود واقف شود و امکان تعلیق های فلسفی را برای کاربران زبانی خود فراهم کند، به چیزی ورای ترجمه ی آثار فلسفی و وضع معادل های واژگانی نیاز است. تا زمانی که من نوعی با خواندن ترجمه ای از یک اثر فلسفی، خود را مواجه با سلسله ی احکامی بیابم که در نهایت با آنها موافق میشوم یا مخالف، نمی توان مطمئن بود که مفاهمه ای با اثر رخ داده. ماجراهای فلسفی عمدتا جایی آغاز میشوند که جملات مرا به تعلیق و ابهام فرو می برند و امکان موافقت و مخالفت را بر من سد میکنند. آنجا که نحوه ای پرسش سر بر می آورد که تا کنون حتا مجال طرح شدن نداشته. زبانی که فاهمه ی مخاطبان را تنبل و خطی بار آورده، هاضمه ی خوبی برای آثار فلسفی هنوز پیدا نکرده. اما این مساله را نباید با نگاه ذات باور درباره ی زبان ها یکی گرفت، نگاهی که زبانی را اساسا فلسفی و زبانی دیگر را فاقد توانایی های فلسفی می انگارد. توانایی یا ظرفیت فلسفی یک زبان، چیزی جدا از کوشش زبان ورزان آن زبان برای به دست آوردن این توانایی نیست و راه هیچ زبان خاصی پیشاپیش به جانب فکر فلسفی هموار تر نیست. پس اگر زبانی نمی تواند میزبان خوبی برای آثار فلسفی باشد، این نه نشان از انسدادی ذاتی یا تاریخی، که دست برقضا نقطه ی آغاز پرسش گری فلسفی ست. فلسفه به خلاف کالاهای فرهنگی و غیر فرهنگی، نه با فرآورده ها و داشته هایی تازه، که با پرسش های تاکنون مطرح نشده -حتا در خود فلسفه- پا به سرزمین های دیگر میگذارد. و به خلاف دیگر انحائ دانش، کوشش برای تحقق آن، موخر از تمهید امکانات و شرایط لازم تحققش نیست، بلکه آن سنخ فعالیتی ست که ضمن کوشش برای تحقق خود، خود را ممکن میکند و چیستی و شرایط امکانش را وضع میکند.

هیچ زبانی را نمی توان جست که فاقد ابهام و کارکرد تعلیق باشد، پس هیچ زبانی به فلسفه فروبسته نیست؛ تنها آگاهی کاربران آن زبان است که میتواند متفطن به این امکان باشد یا نباشد. گشودن راه آگاهی کاربران زبان به این مساله، اما همان دقیقه ای ست که میتواند از راه های بیشماری پیگیری شود، از جمله مواجهه با و مطالعه آثار فلسفی به زبان های دیگر..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد