آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

راه بی پایان فیلسوف به جانب فلسفه

دانشجویان فلسفه ناگزیرند دو مهارت کمابیش ناسازگار را با هم بیاموزند و در کار آورند، دو مهارتی که اگر یکی از آنها در عمل غایب باشد، نه فلسفه برایشان سودی خواهد داشت و نه آنان برای فلسفه آورده ای. این دو مهارت عبارتند از: معیار قرار دادن فاهمه ی خویش در درک و داوری مطالب از یک سو، و در نظر آوردن این حقیقت که فلسفه با رد و قبول مطالب از جانب افراد، ماهیت خود را قوام نمی بخشد. به عبارت دیگر، تنها دریچه ی ما به جانب فلسفه، قوه ی حکم ماست و در عین حال، قوه ی حکم فردی و احکام آن، هیچ منشایت اثر مستقیمی در فلسفه و فلسفی بودن مطالب ندارند. کلید حل این ناسازگاری، در همان مفهومی ست که از سرآغاز زایش فلسفه، همراه با آن بوده، اما در تطور تاریخی متافیزیک، هر چه بیشتر به محاق رفته: مفهوم پرورش یا پایدیا.

دانشجوی فلسفه، برای آنکه بتواند این دو مهارت ناسازگار را با هم در کار کند، باید هماره در حال تربیت و اصلاح فاهمه و بلکه وجود و آگاهی خویش باشد و بتواند با فاهمه ای در حال تربیت و تغییر پذیر، با مباحث فلسفی آشنا شود و فهمی جدی تر از مفاد آنان بدست آورد و حکمی عالمانه تر در باب آنها ارایه دهد.

به همین جهت است که با خطابه و جدل، شاید بتوان سیاست مدار و متکلم خوبی شد و در بس بسیاران و خصم خویش اثر گذاشت، اما به فلسفه هیچ راهی نمی توان برد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد