آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

تمهیدی برای پدیدارشناسی تدریس

تدریس یک هنر اجرایی ست. باید از خلال آن چیزی برای دانشجو حاضر بشود که در احوال عادی ممکن نیست دیده شود. به این منظور حضور مدرس به شدت باید حداقلی و کنترل شده باشد و دانشجو حس نکند که در حال مستفیض شدن از انبان دانش استاد است. به همین ترتیب منابع  و عناوین و ... نباید به نحو گل درشت از سوی استاد تکرار شود، همه چیز باید ابزار این پرفورمانس باشد و در خدمت آن. ممکن است لازم باشد که گاهی خاطره ی شخصی هم تعریف کنیم یا مطالبی خارج از موضوع، اما باید این مطالب خود به خود و در وقت مقتضی محو شوند تا مطلب اصلی آشکار شود.

ضمنا آشکار شدن مطالب کافی نیست، باید پس از آن و بلکه همراه با آن، مطالب آشکار شده، بهم مفصل بندی شوند. و در این مرحله مفصل بندی ست که حضور و مشارکت دانشجو به شدت مهم و کمک کننده ست. به خلاف مرحله قبل که مداخله دانشجو مضر است. کلاس و سیر مطالب طرح شده، در پایان اگه به تفصیلی وضوح یافته نرسند و نحوه ای از تفکر رو در ناخودآگاه دانشجو نکارند، کلاس عملا عبث و بیهوده شده. این پیوستار باید در طی ترم هم حفظ شود و هیچ دانشجویی حس نکند غیبت یا از دست دادن بخشی از کلاس، هیچ وقفه ای در فهمش ایجاد نمیکند.

حاصل یک کلاس موفق، در پایان ترم، به صورت نحوه ای از اتحاد و هم فکری دانشجویان و اساتید پدیدار میشود و فعلیت می یابد. کلاسی که در پایانش افراد به انحای تازه ی با هم فکر کردن، با هم حرف زدن، و بلکه با هم رابطه برقرار کردن نرسند، کلاس سوخت شده ای ست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد