ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در نوشتار پیشین
نظر خودِ نیچه را در باب "مرگِ فلسفه" واگو کردم. در آن جا، بیهیچ
تفسیر و تاویلی، هر چه در متن نیچه بود را آوردم.
در اینجا اما میخواهم تا حرف را در دهان نیچه بگذارم! یعنی اگر ما باشیم و نظریات
او، چه پاسخ دیگری میتوان به پرسش "چرایی مرگ فلسفه" گفت. به بیان اهل
فن، سَر آن دارم تا خوانشی نیچهای از مرگ فلسفه را طرح کنم.
یکی از مهمترین ایدههای فلسفی نیچه، "مرگِ خدا" ست که در چند اثر، از جمله در "چنین گفت زرتشت" بدان پرداخته. در زیر پارهای از "چنین گفت زرتشت" را آوردم که در آن "مرگ خدا" تحلیل شده:
وَه که در جهان
کدام ابلهی به پایهی ابلهی رحیمان رسیده است و در جهان چه چیز به اندازهی ابلهی
رحیمان مایهی رنج فراهم کرده است!
وای بر آن عاشقانی که از رحمشان برتر، پایگاهی ندارند!
شیطان روزی با من چنین گفت: « خدا را نیز دوزخی هست: دوزخ ِ عشق او به انسان است.»
و چندی پیش شنیدم که گفت:«خدا مرده است. رحمِ خدا به انسان او را کشت.»
{چنین گفت زرتشت، بخش دوم، دربارهی رحیمان}
به گمانم نکتهای لطیف در پسِ این واژگان خشن نهفته است: «عشق معطوف به رحم، حتی خدا را میکشد!». دوستانی که با فلسفهیِ اخلاقِ نیچه آشنایند نیز، نیک میدانند "رحم حاصل از عشق به دیگری"، یکی از تبهگِنانهترین اصول اخلاقی از دید نیچه است. آنچه که در بالا از نیچه آورده شد هم، نشانگر این اصل در فلسفه اوست.
اما در باب فلسفه، چنانکه در نوشتار پیشین آوردم، باید گفت که فلسفه چیزی نیست جز "دوستدار حکمت بودن". افزون بر تحلیل تاریخی که در آنجا بدان اشارت رفت، از نظرگاه ترمشناختی (terminology) نیز این ادعا اثباتپذیر است. واژه فلسفه خود از دو جزء Philo به معنای عشق و Sophia به معنای دانش، ساخته شده. همین ساختار واژگانی خود کفایت میکند تا بیهیچ تحلیل افزونتری "تبارِ فلسفه" و به ویژه نسبت آن با دانش و حکمت (Sophie) را بازشناسیم.
حال این شما و این استدلال قیاسی نیچهایِ ما(!):
مقدمه1: عشق معطوف
به رحم {و تواضع}، عاشق را میکشد.(حتی خدا را)
مقدمه2: فلسفه عبارت است از ادعای متواضعانهی عشق به حکمت
نتیجه: فلسفه، فیلسوف را میکشد!
حال خود داروی کنید، وقتی فیلسوفان بمیرند، آیا فلسفهای میماند؟ فراموش نکنید که فلسفه نه حکمت که دوست داشتن حکمت بود و سهل است که بدون دوستدارنده، دوست داشتن هم میمیرد!
آنچه که در بالا
آمد البته فقط طرح نیچهای (و نه طرح نیچه) از مرگ فلسفه بود، اما اگر نظر خود مرا
بخواهید، خواهم گفت: فلسفه خود مرده به دنیا آمد، کسی او را نکشت!
زندگی را در هر چیزی جز خودِ زندگی جستن، اشتباه محض است...
ذهنم و درگیر کردید ..
برداشت جالبی بود .
این برداشت به چه صورت به ما کمک میکند ؟