آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

وقتی منفیت اندیشه تمام آنچه میشود داشت را از تو میگیرد

فلسفه برای آموختن چیزی تازه به آدمی، بهای گزافی از او می ستاند: در هم کوبیدن تمامیت منسجمی که با آن میتوان زیست! فلسفه در دقیقه ی مواجهه با مرگ و عدم به آدمی بودن را می آموزاند....

مخاطره و خطر، تفکر و گریز از آن

تفکر گاه مخاطره آمیز تر از هر کنش و عملی است. این میل بی پایان برای کاری کردن، شاید ترجمانی نداشته باشد جز گریز از تفکر.
آنکه به مخاطره تن ندهد، هماره در معرض خطری بزرگ و نابهنگام خواهد ماند

باید چیزی گفت؟!

فرزانگان از این‌رو سخن می‌گویند که چیزی برایِ گفتن دارند؛ ابلهان از این‌رو که ناچار به گفتنِ چیزی اند.


- افلاطون

نشانه های ویرانی تجربه

از نشانه های ویرانی و فقر تجربه، یکی هم آن است که پیشاپیش حس میکنیم که هر چیز را میتوان تجربه کرد، و این معنی تلخی دارد: اینکه هیچ «چیز خاص»ی را نمیتوان تجربه کرد..