-
درون آینه ی رو به رو چه میبینی؟
جمعه 2 خردادماه سال 1393 12:05
با شور و حرارت خاصی درباره ی دریدا و کانت و هایدگر و سارتر صحبت می کرد، آهنگ صدایش مدام تند تر میشد و تن صدایش بالاتر می رفت. وقتی به او نگاه می کردی، حس میکردی در چهره ی حقیقت خیره شدی و داری از حقایق غریب هستی مستقیم سیراب می شوی. عصبانیت خاصی چاشنی هر واژه اش بود، چنان که گاهی حس می کردی نه به عنوان مخاطب اش، که به...
-
در رنج اپوخه*
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1393 22:41
قبل از خواندن یک متن یا کتاب، باید حسابی خالی شوم، نه از هر چیز البته! از آن چیز که کتاب می خواهد از آن بگوید. این ته مانده های مزاحم پس ذهنم، هماره هنگام خواندن هر متن، بی اجازه وسط متن می پرند و تا زمانی که جایی، مثلا حاشیه ی همان متن، آنها را یادداشت نکنم، رهایم نمی کنند و البته رها کردن شان هم موقت است. ایده ها...
-
عشق نوشتن همچون شرم نوشتن، عشقی مَجازا مُجاز
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 21:53
1) آنکه می نویسد، نمی تواند نوشتن را ادامه دهد، مگر به آن عمیقا میل ورزد، پس آن نویسنده که غایت اش از نوشتن را تنها و تنها فلسفه، ادبیات و یا هر چیزی غیر از نوشتن اعلام بدارد، دروغگوست 2) اما آنکه مینویسد نمی تواند از نوشتن به عنوان غایتی از پیش حاضر نیز سخن بگوید. نوشته تا نوشته نشده وجودی ندارد که ابژه ی حاضر میل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 01:30
ظریفی برایم پیغام داده که تمام بلاگت را خواندم و یک کلام حرف حساب و فلسفیدن در آن پیدا نکردم البته ظریف مذکور به دلیل نامعلومی نگذاشت تا پاسخش را بدهم و سریع در رفت؛ خب حالا اینجا برای این ظریف عزیز و دیگر ظریفانی که در پی فلسفیدن در این بلاگ هستند، پاسخی دارم: اگر دقت کرده باشید، اینجا هیچ موضوع و تگی تحت عنوان...
-
خرده تاملی پیرامون استثنا، قاعده، قرارداد
سهشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1393 23:10
1) استثنا، حالتی بیرون مانده از قاعده نیست. چنین نگاهی به امر استثنایی مستلزم یکی دانستن قاعده و قرار داد است. مفهوم قاعده اما چیزی غیر از مفهوم قرار داد است، چیزی که در متافیزیک کلاسیک علیت خوانده می شود: وجود نسبتی ضرور که از «الف» به «ب» می رسد. (الف ب را نتیجه میدهد) 2) شبهه ی هیوم در باب استقرا و مفهوم علیت،...
-
نوشتار همچون هولوکاست نوشتار
جمعه 12 اردیبهشتماه سال 1393 14:17
آن کس که خواندن و نوشتن را خوب آموخته باشد میداند، حجم بزرگی از آنچه می خوانیم برای فراموش کردن است و بیشتر آنچه می نویسیم برای خط خوردن و پاک شدن و پاره شدن... برای خوب فهمیدن و خوب نوشتن، باید قسمت بزرگی از کلمات را به گورستان سکوت و سفیدی بین سطور کاغذ سپرد. آنچه که باید نوشته شود و آنچه که باید خوب فهمیده و جذب...
-
جایی میان میدان چشم ها
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 15:58
خیره شدن به چهره ها و فیگورهای ناشناس، حتا اگر هم به شدت از ریخت افتاده و فسرده باشند، چیزهای غریبی برای کشف دارد. چهره هایی که میدانی هیچ گاه فرصت کوچکترین گپی با آنها نخواهی داشت، پس با ولعی عجیب نگاه میکنی شان. چهره هایی که گاه متوجه نگاهت می شوند و طفره می روند از نگاهت و دقیقا با این کارشان، چیزهایی را لو میدهند...
-
نفی وضع موجود؟
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 15:20
پرسشی ساده از تمام نفی کننده گان وضع موجود: رفقا! شما که می نویسید و از الف تا یای هستی را لجن مال می کنید؛ چرا وقتی این همه نفرت حواله ی جهان دور و بر خود میکنید، وقتی که دقیقا به دلیل این شدت مطلق بیزاری باید منفور دیگران شوید، دقیقا محبوب ترین می شوید و همه ی سازندگان وضع موجود را شما را از سر تا پا ستایش می کنند؟...
-
بی جهانی، تصویر جهان
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 14:46
زیبایی شناسی کردن امور، به معنای شناختن امور از روی تاثرات احساسی، به معنای سنجش هر چیز با میزان «کیف و احساس لذت» از آن چیز، سرنوشت کسی است که به گوشه ی سلول انفرادیش، به اتاق خوابش و پشت میز کامپیوتر-مطالعه اش، تبعید شده. بی جهان شدن و بی نسبت شدن با جهان، اگر با «احساس لذت از تصاویر جهان»، تخدیر و سرکوب نشود، پس با...
-
خانه
جمعه 29 فروردینماه سال 1393 16:08
خانه فقط فعلیت و حضور محیطی پیرامون من نیست، خانه موجودی ممتد است، تا بی نهایت می رود و به ریش همه ی مرزها می خندد. خانه، نامتناهی تر از تمام موجودات نامتناهی همچون آسمان و کهکشان و ... است، چه این که خانه مرزهای تمام امور حاضر و بالفعل را در می نوردد و به ساحت بالقوه گی ها و غیاب ها می رسد... خانه تشویش و آرامشی ست...
-
این قرار عاشقانه را عدد بده...
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 01:21
صدهزار سال دیگر مانده ست، به گذشتن این ثانیه؛ چه کس می گوید که اعداد زمان را می فهمند؟! زمان را نه با عدد که با شدت حضور تو باید اندازه گرفت تویی که نبودی و نیستی و نخواهی بود...
-
برای خانه ای که خانه ای نیست
یکشنبه 10 فروردینماه سال 1393 16:56
گاهی چفت و بست جهان شل می شود، همه چیز می لغزد و ناگهان روی سرت فرو می ریزد. در این هنگام وقتی به اشیای و اوضاع امور می نگری، می بینی همه چیز سر جایش است و هیچ چیز مطلقا تکانی نخورده. فقط یک تفاوت رخ داده، دیگر بودن و نبودن این همه چیز و حتا چگونه بودن شان، هیچ فرقی برایت نخواهد داشت، گویی از ابتدا هم نداشته. با وجود...
-
شرم و آزادی
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 03:06
آنکه نیروی ضرورت ناشی از شرم [از اندیشیدن] را احساس نکرده باشد، هیچ گاه نمی تواند آزادانه در دشت تفکر گام بردارد. آزادی بیش از آنکه مرتکب شدن بی شرمانه گی باشد، فهمِ شرمِ بودن در جهان است...
-
سلامت مزاج و میل به دانستن!
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 23:23
انباشت بی رویه ی اطلاعات و دانسته ها، از فلسفه و سیاست تا کوآنتم و روانکاوی و ادبیات، اگر هر حسنی داشته باشد؛ یک فاجعه بزرگ هم به بار آورده: تباهی مزاج! در مقابل انبوهی از تز پراکنی(!) های بی وقفه ی این روزها، نیازی به بحث چندان دقیق و مفهومی و روش مند و ... نیست، نقدهای دقیق و قوی، هماره پیشاپیش شانی برای متعلَق نقد،...
-
پاره نوشتی برای دیده نشدن
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 23:39
1) در جایی که دیده شدن و میل به دیدن، بی وقفه ترین نیرویی ست که سرتاسر امور را در می نوردد؛ شاید رستگاری تفکر این باشد که پای خود را از هر عرصه ی مرئی و دیدارپذیری، پس بکشد. 2) دیدن، فعلی خنثی و بی طرف نیست؛ خواسته یا ناخواسته هماره مرکز التفاتی در هر ابژه ی دیداری خودنمایی می کند، چه بسا در شبکه ی در هم تافته ی امور...
-
نشانه
شنبه 2 فروردینماه سال 1393 17:01
برخی اوقات نشانه های خوشبختی، حتا بیشتر از خود خوشبختی آدمی را خوشبخت می کند. هیچ می دانستی که آمدنت هم برای من از همین دست نشانه ها بود، مبارک باشی عزیز دل :)
-
بهار....
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 21:45
احساس کردن جهان در تمامیت ابدی اش، چنین باد بودن؛ بهار با من چنین گفت...
-
کتاب خواندن
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 23:12
کتاب خواندن تمرین فکر کردن است با صدایی کم؛ چندان آرام که صدای سکوت واژگان مجال داشته باشند تا به گوش مان برسند... سخت است کتاب خواندن چنانکه واژگان را بخوانیم، نه چشم بندی های ذهن آشفته ی خود را...
-
از بهاره ترین فصل سال
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 21:03
و این گونه واپسین روزهای واپسین فصل سال می گذرد و فصل های سال اما همه بی نام اند و تنها من و خدا می دانیم که بهاره ترین فصل سال هنگامی بود که تو آمدی و بهار نامیدنش تا من و خدا این را هیچ گاه فراموش نکنیم...
-
فلسفیدن زیباست
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 20:50
فلسفه ورزی لذت بخش است آن هنگام که جملگی مفاهیم شگفت انگیز را فراموش کنم وقتی چشم به چهره ی شگفت انگیزت می گشایم. وقتی تمام پرسش انگیزهای تو در تو و بی انتهای تاریخ هستی را همچون پاسخ به پرسش از زیبایی تو و مهر بی پایانت باز می خوانم. فلسفیدن لذت بخش است اگر تو باشی ای دیگریِ ابدیِ من همچو دروازه ی گریز از ابدیت...
-
تاریخ فلسفه خواندن
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 12:38
اگر بنا بود یک اصل -و تنها یک اصل- برای خواندن تاریخ فلسفه پیشنهاد کنم، آن را چنین بیان می کردم: فیلسوفان نیامده اند تا پازل پرسش ها و تاملات ذهن مرا پر کنند! برای فلسفیدن با یک فیلسوف، هماره باید متوجه فاصله ی ناگزیر بین خود و او باشم...فاصله ای نه از سنخ گسسته گی و نه از سنخ مماس شدن، فاصله ای که مانند تاثیر دور برد...
-
اندر گریز و قرار...
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 13:43
فرم و شکل ثابت، تداعی کننده ی محتوای ثابت نیست؛ چه اینکه تغیر و تحول محتوا، برآمده از حرکت ناگزیر زمان است و نه تغییر فرم ها. گاه برای ثابت نگاه داشتن آنچه می گریزد، خود نیز باید گریخت...
-
تکرار و امر از دست رفته
جمعه 23 اسفندماه سال 1392 13:42
وقتی چیزی مدام تکرار می شود، این نه خود آن چیز، که «تکرار» آن است که مورد تاکید و التفات قرار می گیرد. چیزی اگر برای بار نخست به دست نیاید، با تکرار شدنش نیز از دست مان دور خواهد ماند...
-
شرم نوشتن
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 11:32
شرم، قسمی از فرآیند نوشتن است. کسی که نتواند بابت آنچه نوشته شرمسار باشد، هیچ نیروی درونی دیگری را برای نوشتن و فراخواندن واژه ای تازه از دل قصر هزار توی زبان، در اختیار نخواهد داشت.
-
علم پوزتیو؟!
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 22:09
یکی از دعواهای قدیمی در فلسفه ی علم، دعوای بین علوم پوزتیو (تحصلی) و علوم انسانی و یا فرهنگی است. این دعوا را صرفا نباید دعوای چند فیلسوف دانست؛ ما با فرمی مبتذل و قدیمی آن سال هاست که آشناییم: سال های دبیرستان و حتا سال های آغازین دانشجویی، زمانی که افراد بابت رشته ی تحصیلی و معدل و نمره و میزان سختی درس شان، به...
-
فلسفه و دقیقه ی تماس جهان با میدان نیروی پرسش
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 12:29
عبارات فلسفی، پیش از آنکه چشم به راه تصدیق یا تکذیب از سوی ما باشند، فراخواننده ی ما به یک پرسش هستند. فلسفه وظیفه ی خطیر شناخت جهان، احساس کردنش و همچنین تغییر و کار کردن در آن را بر عهده ی اندیشنده می گذارد، اما آنچه برعهده میگیرد، فراخوانی اندیشنده برای درگیرشدن نسبت به یک پرسش است. می توان حس کرد که یک پرسش فلسفی...
-
بازجو یا فیلسوف، مساله این است!
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 11:16
وادار کردن کسی به دفاع از آنچه می گوید یا می نویسد یا به آن می اندیشد، بی شرمانه ترین و فاشیستی ترین کنش ممکن در حیطه ی فلسفه است. چیزی که از شهوت اظهار نظر هم مهوع تر می نماید، شهوت قضاوت کردن و بازجو شدن است! کسانی که معادله اندیشیدن=قضاوت کردن را جدی می گیرند، بازجوهای خوبی هستند و نه فیلسوفان خوب!
-
ناله میکنم پس فیلسوف نیستم
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 19:54
فلسفه نمی تواند با ناله آغاز شود. در آغاز تفکر فیلسوف، تنها «وجود هست» و بس. و وجود از آن جهت که وجود است، هیچ چیز خاصی نیست، هیچ چیز! رویای یک ناظر بی طرف که از علوم دقیقه تا علوم اجتماعی مدرن ریشه دوانده، مساله ای مستحدث و اختراع جهان مدرن نیست. فلسفه را البته با «ناظر» بودن نسبتی نیست، اما تفکر فلسفی، میخواهد در...
-
چرا باید ترجمه اش کنم؟
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 21:19
نخستین پرسشی که هنگام ترجمه ی یک متن می توان از خود پرسید چنین است: چرا باید این متن را ترجمه کنم؟ پاسخ اگر «فضل تقدم» جستن بر دیگری [در ترجمه ی متن] باشد، پیشاپیش میتوان حدس زد نتیجه تا چه حد فاجعه بار خواهد بود و برعکس اگر پاسخ جستن «تقدم فضل» باشد و «کوششی برای اندیشیدین به واسطه ی [متن] دیگری»، نتیجه حتا اگر ناشی...
-
شعر همچون موجودی بی ریخت...
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 21:44
از میان هنرها، شعر همیشه برایم بی ریخت ترین هنر بود. همیشه وقتی می خواستم تصوری از یک اثر هنر داشته باشم، می کوشیدم تجربه ی مواجهه با آن اثر را در ذهن خود با تجربه ای دیگر مشابه سازی کنم. برای هر تیپ اثر هنری، می توانستم تصوری از یک تجربه در ذهن خود حاضر کنم. مثلا قطعه ای موسیقی، خواه ناخواه مرا به یاد حرکت سیالی می...