ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
با این حساب تنها پیش فهم ما از آن، ناگزیر ایده و انتزاع است، اما این به معنای منبع فرا زمینی و فرا مادی او نیست، برعکس این زمین و زمان است که در لوای آن آشکار شده و می شود و بنابر همین وضعیت -توامان- پوشیده/ناپوشیده است که ماده می تواند و می خواهد ایده بسازد و از خویشتن فرارود...
(قسمتی از گفت و گوی من با دوستی متفکر و عزیز)
یکی از دوستانم در فیس بوک، پرسش هایی را پرسید پیرامون «رضایت». در پاسخ به او، تاملاتی به ذهنم رسید. در ادامه، پرسش های آن دوست را به همراه پاسخ هایم می آورم، خوشحال می شوم که اگر شما هم نظری دارید، در این بحث شرکت کنید:
پرسش ها:
پاسخ من:
2) به نظر من، اما بعد نخست آن را می توان به بعد دومش، بازگرداند، من هماره اظهار رضایت از چیزهایی می کنم تا برای آینده ای خاص، اجازه ی تکرار آن موضوع را بدهم. مثلا می گویم من از انتخاب این رشته تحصیلی راضی ام، با این که ابژه ی این رضایت، گویی در گذشته نهفته، اما مساله اینجاست که ما، دوباره آن را احضار می کنیم و مهر تایید یا رد بر آن می زنیم. اما همانگونه که فیلسوفان می گویند، حال چیزی نیست جز یک رد، میان دو حد: ردی میان حد نزدیک ترین زمان گذشته و حد نزدیک ترین آینده. من ابژه ی گذشته ی رضایتم را احضار می کنم تا در کارکرد زمان حال، آن را به آینده ای خاص، پیوند زنم. مثلا برای این که هر بار، به یاد رشته ی تحصیلی ام افتادم، در ضمن به یاد آورم که بعدا از انتخاب آن راضی بودم. پس می شود با این حساب این ادعا را داشت، که هماره ابژه ی رضایت در آینده، یا دقیق تر بگوییم، برای آینده است. و البته بدیهی است که عدم رضایت هم شامل این می شود. نمونه ی خاصی از آن در اخلاقیت، می تواند مساله ی تجاوز باشد، فرد تجاوز شده، هماره با این شرط میتواند آرامش خاطر داشته باشد که نسبت به آن فاجعه ی تروماتیک ناراضی بوده و هست، و آنچه او را گیر انداخته، نیروهای بیرونی بودند که خارج از حیطه ی رضایت وی حاصل شدند.
3) بعد دیگر رضایت را می شه توی بحث جبر و اختیار دید. رضایت، گزاره ای ست برای بازتولید اختیار و یا توهم اختیار، این که نسبت به واقعه ای راضی باشم یا نباشم، نشان می دهد که حتا اگر هم نسبت وجودی من در گذشته، نسبتی مجبور و جبر آلود بوده، اما اکنون این آزادی و اختیار را دارم که نسبت به آن، داوری و اعلام موضع بکنم. اما آیا رضایت یا عدم رضایت من چیزی را در گذشته عوض می کند؟
تصور می کنم پاسخ مثبت باشد، هایدگر در جایی در هستی و زمان می گوید: گذشته هماره در افق آینده رخ می دهد. گذشته امر گذشته شده نیست، بلکه افق بازی است برای فهم و پیش فهم آینده.4) اما مساله دیگر در ارتباط با رضایت این است که گویا باید آن را سوبژکتیو و انفسی دانست. پنداری رضایت و عدم رضایت من، به تعبیر رایج در فارسی، فقط در دل آدم روشن می شود و به این سادگی به بیان نمی آید. مانند دیگر احساسات راز آمیز و مبهم، مثل آنکه عاشق کسی شویم و این عشق را از درون حس کنیم، اما آیا پس از دوران گرم و اروتیک عشق، بازهم با همان کیفیت نخستین می توانیم آن حس را زنده کنیم یا تجربه کنیم؟ آیا تردید ذاتی هر حس سابژکتیو، نیست؟ همان که پیش، پس و حتا هنگام عمل به سراغ آدم می آید؟ تردیدی شبیه به تردید ابراهیم، تا وقتی خنجر بر گردن اسحاق یا اسماعیل ننهاده بود و سر تا پای وجودش را به لرزه افکنده بود.
5) اما تردید نمی تواند دیری بپاید، هماره در نهایت، لحظه ی انتخاب، لحظه ی دیوانگی و از خود برون شدن، لحظه ی مستی و عمیقا ایمانی فرا می رسد و باید رضایت سوبژکتیو، ابژکتیو شود و در تاریخ و جهان بیرونی ردی از خود بجا گذارد. وقتی که راضی می شویم، فقط حس درونی نداریم، بلکه با تمام بیم و هراس، تن به انجام کاری می دهیم و رضایت یا عدم رضایت را از درون به بیرون می افکنیم: بالاخره تصمیم می گیریم!
دست بر قضا، همین هم باعث میشود پس از آن، دوباره به موضوع باز گردیم و شک کنیم، آیا آن رخداد بیرونی، واقعا رضایت بود؟ آیا آن گشت و گذار با معشوقه، آن لحظه ی بریدن سر اسحاق، از نهایت یکپارچگی و خواست درونی بود؟6) اما باز باید به بند دوم توجه داشت، رضایت و ابژه ی آن، هماره در آینده است، برای آینده است. می تواند در آینده، در لحظه ی سنگین تصمیم گیری، رخ دهد و بیرونی شود.
پس تردید ما از رضایت یا عدم رضایت مان از امری، تردیدی از سر ضعف حواس یا بی حافظه گی نیست، تردیدی است معطوف به ذات رضایت و عدم رضایت...