آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

ایدئولوژی یا حکمت عملی؟ مساله این است!

(توییت میلاد دخانچی)

‏دال مرکزی ملی ما باید "ایران" باشد، نه "ایران اسلامی" چرا که در زبان دال مرکزی، دال تهی است، دالی که در عین بودنش،  نباید باشد. اصرار روی پسوند "اسلامی" هم اسلام را حذف و تهی میکند و هم ان را مجبور میکند که چیزهایی را (مثلا بانک ربوی) حول محور خود بیاورد که با آن چالش دارد.


(نقد من) 

با محتوای توییت و رویکرد خودت که قاعدتا زاویه و مخالفتی ندارم، ولی مخالفت کاربران توییتری حاکی از نکته جالبیه به نظرم.

 

ادامه مطلب ...

چرا مساله شجریان با جمهوری اسلامی متفاوت از مساله فردوسی پور است؟

( در واکنش به توییتی از دخانچی که در آن نسبت اپوزیسیون شدن عادل هشدار داده بود و اپوزیسیون شدن او را با شجریان مقایسه کرده بود) 


در واقع من برخلاف تو اعتقاد ندارم شجریان را سیاست ها و رفتارهای حاکمیت و رسانه اش اپوزیسیون کرد. چنانکه قبلتر مفصل نوشتم، فکر میکنم جنس تقابل شجریان با استیت جمهوری اسلامی اتفاقا ماهیتی سراپا متفاوت نسبت به تقابل سلبریتی ها دارد. حتا اگر رفتار استیت نرمال و مطابق با استانداردهای رسانه می بود، باز او اپوزیسیونش میشد، چرا که هنر شجریان اصلا از جهان کهنی آمده که با جهان جدید و تعیناتش سر ستیز دارد، همانطور که سیاست خمینی از جهان کهن بود و ستیزه اش با استیت پهلوی مشابهتی با ستیزه دیگر اپوزیسیون نداشت (در همان یادداشت مقایسه ای بین هنر شجریان و سیاست خمینی، شخصیت هاشون و میراث شون داشتم که فکر میکنم حرفهایم چندان نامربوط نباشد). تفاوت شجریان و عادل تفاوت خمینی و بختیار است، یکی اگر امتیازکی میگرفت و اصلاحی رخ میداد، دست از تقابلش بر میداشت، دیگری اما به چیزی کمتر از نفی تام و تمام و از بیخ و بن هماوردش راضی نبود. فراموش نکن که شجریان منتقد ریاست علی عسگری و فروغی و سیاست هاشون نبود، منتقد جهان و جهان بینی و تفکری بود که باور دارد موسیقی ذاتا مکروه و مشکوک است. حالا تلویزیون اگر سازش را نشان میداد، به دخترش یا زنان به طور کل اجازه اواز می داد، او ذره ای از تقابلش با این الهیات سیاسی کم نمی شد. او خدایی که موسیقی و آواز را تحریم میکند به چالش می کشد، نه عمله اکره او که احکامش را جاری میکنند. این خدای هنر، همان خدای حافظ و مولوی و فردوسی است که همواره در این سرزمین ستیز و چالش با خدای محمد داشته اند، هرچند با سیاست همین شعرا و پادرمیانی عرفان و تصوف و فلسفه، آتش بس هایی موقت میان آنها برقرار شده باشد. جمهوری اسلامی از دو جهت دشمن شجریان بود، از یک طرف نماینده و کارگزار شریعتی است که هنر او را تحریم میکند، از طرف دیگر نماینده جهان معاصر و مدرنی است که جهان مرگ هنر بزرگ و کالایی شدن هنر است. اگر تصور کنیم ستیزه شجریان با استیت از طریق سیاست هایی سازشکارانه و روادار حل می شد، بسیار ماجرا را سطحی و کوچک جلوه دادیم.

تاملات پراکنده بر پدیده شجریان

(1)

یک نکته راجع به توییت اخرت.

صورت بندی تو از خیال همچون مکمل عقل یا هنر همچون متمم حکومت، یک روایت یک سویه و تا حدود زیادی مدرن از جایگاه هنر/خیاله.

هنر در روایت کلاسیک تر، معارض و رقیب شهر و بلکه بنیان گذار شهر و عقله. در واقع حتا اگر هنرمندی شخصا التزام عملی کامل به قدرت سیاسی هم داشت، اما در ساحت هنر خودش همیشه شهر آرمانی و حقیقی خودش را تاسیس و ابداع میکرد، چنانکه فردوسی در عصر خود حکمت و حکومت ایرانی را در قلب قدرت سیاسی معارضش تجدید و تاسیس مجدد کرد.

 

ادامه مطلب ...

وضع مدنی یا وضع جنگی/نظامی؟

میلاد یک رشته توییت جالبی پیدا کردم در تحلیل ساختار قدرت در ایران پسا انقلاب. فکر میکنم خواندنش از این جهت برای تو و پروژت مهم باشه که نشون میده چطوری سیاست در ایران میلیتاریزه و میلیشیا سیاسی شد. طبیعیه اگر این دو اتفاق در جایی بیوفته دیگه جایی برای رقابت خیر و شر به معنای مدنظر تو نمی مونه. وقتی رقابت مدنی نیروهای سیاسی با اسلحه جمع بشه، به ناگزیر رقابت بدل به جنگ میشه و در جنگ دیگر شر را باید نابود و خیر را حاکم کرد.

این مساله بی نهایت مهمه. ما در میدان سیاست پسا انقلابی، نه با رقابت و دیالکتیک یا حتا تنش، بلکه با نبرد و جنگ تمام عیار رو به روییم که البته به دلیل غلبه یک طرف، به جنگ داخلی یا نبرد مدنی نینجامیده.

در سیاست ایران اساسا نه امر سیاسی، که امر جنگی حاکمه و اتفاقا سیاست استثناست و جنگ قاعده. این شاهد دیگری بر ادعای منه که از فقدان استیت و وضع مدنی حرف میزنم، ما در وضع طبیعی و جنگی هستیم، درست به این دلیل که عاملیت سیاسی ما اساسا نظامی است و در فضای نظامی مان اساسا درگیری ها یکسره سیاسی است. البته این را صرفا منحصر به 41 سال اخیر نمی بینم، این قصه در پهلوی های اول و دوم هم به اشکال دیگری بوده. اولین قدم سیاست ورزی ما اینه که تشخیص بدیم در کدام وضعیت هستیم، مدنی یا جنگی.

  ادامه مطلب ...

تناقض استقلال خواهی با ضدیت با امپریالیسم


یک سوال سخت دارم ازت میلاد. سوالم البته واقعا استفهامیه و جدلی یا سیاسی نیست. بعد از مستند بی بی سی درمورد جنگ، فضای توییتر ملتهب شد. برخی شروع کردن به واکنش نشون دادن که اتفاقا بیشتر از جنس علیز و احسان منصوری و ایرانیان مهاجر بودن تا ایرانیان محافظه کار داخلی.

اونها از استدلال استفاده میکنند: بی بی سی که خودش از دولت بریتانیا پول میگیره، حق نداره دربار جنگ ایران مستند با لحن بی طرف بسازه، چون بریتانیا حامی صدام بوده. من با صحت و اعتبار این استدلال الان کاری ندارم، ولی یک نکته برام جالب شد.

ظاهرا پس پشت چنین استدلالی یک پیش فرض خاص نهفته است: بریتانیا و بطور کل غرب، نباید در جنگ از صدام حمایت میکرد، بلکه اصلا باید از ما حمایت می کرد. خب سوال من اینه:

اگر دوستان ما حقیقتا به آرمان استقلال خواهی ملل باور دارند، و باور دارند چیزی به اسم امپریالیسم نباید وجود داشته باشد، چرا بریتانیا را ملامت می کنند که صدام را تحریک به جنگ یا در جنگ پشتیبانی کرد؟

  ادامه مطلب ...

چرا عرف هم الهیاتی است؛ مناقشه ای در روشنفکری دینی و مساله حجاب

امروز با دوستی بحث میکردم که پایان نامه ارشدش روی فلسفه سیاسی یونان باستان بود و همچنین پایان نامه دکتریش. نکته جالبی رو متذکر شد که فکر میکنم بی ربط به ادعای توییت اخیرت نباشه. توی پایان نامه ارشدش درباره دو مفهوم بحث کرده بود که در یونانی هر دو به معنای قانون بودند. یکی معطوف به قوانین خدایان بود که با رژیم های مونارشی تناسب داره، یکی معطوف به قوانین قراردادی تر که با رژیم دموکراسی آتنی متناسب تره.

اما نکته جالب اینجاست که در پژوهش دکتریش متوجه میشه نفس این تمایز هیچ مبنای دقیق و معقولی نداره. در واقع با بررسی دقیق تر، این بار از چارچوب اشتراوسی روشن میشه که نه فقط قانون مونارشی که هر قانونی فی نفسه الهیاتی است. اما ربطش به توییت تو چیه؟ تو صورت بندی از نسبت شرع و عرف ارایه میدی، درست شبیه صورت بندی که دوست من در تز ارشدش داشت. یکی را ظاهرا قراردادی و بشری و... و دیگری را الوهی و خدامحور و....

اما این تقسیم بندی دقیق نیست، ما یک قانون الهی و یک قانون بشری نداریم، چه شرع و چه عرف هر دو به یک اندازه الهیاتی اند، و تنها بر الهیات های سیاسی متمایز مبتنی اند.

  ادامه مطلب ...

ولایت الله، ولایت طاغوت و مساله آزادی مدنی

[ابتدا یادداشت میلاد دخانچی در توضیح مواضع خود درباره نسبت آزادی و دین را می آورم و سپس در ادامه به نقد یادداشت او می پردازم]:

(میلاد دخانچی)

 اختلاف بر سر حجاب نیست، اختلاف بر سر ولایت است.


‏۱) فرق خدا و شیطان در جایگاه ولی این است که شیطان نه‌تنها انسان را سر جایش نگه می‌دارد، بلکه در عین حال که نمی‌توان از او چیزی طلب کرد او اطاعت و سرسپردگی محض طلب می‌کند. حال آنکه خدا نه‌تنها انسان را به شبیه خدا شدن فرا می‌خواند، بلکه انسان را به درخواست داشتن از خود (دعا) توصیه می‌کند.


۲) رابطه شیطان در جایگاه ولی (طاغوت) و انسان رابطه یک‌طرفه و سلطه‌جو است، حال آنکه خدا می‌گوید: ادعونی استجب لکم. یعنی من اربابی هستم که حاضرم در خدمت خواهش‌های بنده‌ام دربیایم و روابط ارباب و بردگی را برعکس کنم. در یک کلام انسان در ولایت الله عاملیت دارد اما در ولایت شیطان نه.


‏۳)خدا خود را مسئول رشد و ارتقاء انسان می‌داند و در همین مسیر حتی اختیار سرپیچی هم به انسان می‌دهد. در واقع در ولایت الله، انسان برده‌ایست که می‌تواند با کار و مجاهدت و عاملیت خود روابط قدرت را برعکس کند. بنابراین برعکس ولایت شیطان، رابطه خدا و انسان رابطه دوطرفه و دیالکتیک است.


‏۴) به دلیل گره خوردن مناسبات مذهب و الیگارشی‌های اقتصادی و سیاسی در طول تاریخ، متکلمین مذهبی آرام آرام مناسبات ولایت شیطانی را جانشین ولایت الله کرده‌اند. برای همین است که مذهب اهل کلام وقتی وارد سیاست می‌شود «استبداد پرور» است و وقتی وارد جامعه می‌شود «مقلد پرور».


‏۵) بنابراین نه‌تنها در مذهب اهل کلام جایی برای عاملیت انسانی نیست‌، بلکه ولایت در مسلک کلامیون از "فرم" سلطه‌جوی "ولایت شیطان" پیروی می‌کند. در واقع نهاد مذهب به دلیل منافع طبقاتی و سیاسی خویش مناسبات ولایت شیطان را بر تلقی و توضیح خود از ولایت الله برساخت کرده و می‌کند.


‏۶) از قضا از جاهایی که این نوع ولایت یک‌طرفه و سلطه‌جو خود را بازنمایی می‌کند، استمداد از کلام برای منطقی نشان دادن روابط قدرت یک‌طرفه در سیاست، توجیه الیگارشی‌های مسلط در اقتصاد و از همه مهم‌تر پافشاری بر کنترل بدن زن در فرهنگ است. لذا اختلاف بر سر حجاب اجباری و زمین نیست، اختلاف بر سر موضوع ولایت است: ولایت الله یا شیطان.


۷) باید به تاریخ بازگشت و جانشینی و رونق گرفتن مناسبات ولایت شیطان به جای ولایت الله در بافت‌های سیاسی و اجتماعی را "تبارشناسی" و افشا کرد چرا که آن چیزی که امروز تحت عنوان ولایت به اسم ولایت الله سند می‌خورد در وهله اول باید خود را از تأثیرات طاغوتی که طی قرن‌ها به آن دچار گشته رها کند. 


۸) رهایی‌سازی ولایت از ولایت طاغوت یا همان طاغوت‌زدایی از کلام و بعد از ذهن، اولین قدم برای ورود ولایت به تاریخ و توسعه انسانی است.  

ادامه مطلب ...

اصالت فرهنگ؛ پاشنه آشیل سیاست ورزی ایرانی

[در واکنش به طرح جدید پلیس برای برخورد با بی حجابی در اماکن عمومی، درست بعد از مناظرات درباره حجاب اجباری در تلویزیون:]


پیشتر هم نوشته بودم بحث های تئوریک شما دوستان هیچ گشایش ملموسی در جهان خارج و واقعیت ایجاد نمی کنه، تنها بر هم خوردن توازن قوای عینی میتونه تاثیری در قدرت سیاسی کنونی پدید بیاره. این [خبر اخیر] هم [در حکم] شاهد[ی بود که] از غیب [رسید]! ایراد نگاه شما اینه که در شناخت ماهیت طرف مقابل دچار خطا شدید. فکر میکنید مساله برای قدرت سیاسی چیزی از سنخ فرهنگ و اخلاق و تعلیم و تربیت انسانی است که بر یک مبنای نظری خاص مبتنی شده. این تصور از قدرت سیاسی، فرض کردن یک جور فلسفه سیاسی قابل دیالوگ تئوریک برای قدرته. در صورتی که قدرت سیاسی کنونی اساسا الهیات سیاسی و وحیانی رو به عنوان مبنای مشروع خود برگزیده و نه یک فلسفه سیاسی انسانی. این به این معناست که ارزش ها و هنجارهای من (وحی) مطلقند و فقط محذورات و محدودیت های عملی (توازن قوا) بر اجرای اونها قید وارد میکند و نه هیچ بحث تئوریک دیگر. این ارزش ها چون و چرا و نقد ناپذیرند چون اصلا یک موجودیت الهی و فرا انسانی اونها رو وضع کرده نه یک پایگاه انسانی که بتوان با آن بحث و جدل کرد. این نکته را نصیری خوب فهمیده و هنوز به آن باور دارد، فرقش با حاکمیت اینجاست که برخلاف تشخیص حاکمیت، مقدورات و محذورات عملی را [برای اجرای حجاب اجباری] مهیا نمیداند 

ادامه مطلب ...

حجاب اجباری، فرهنگ بومی و فرهنگ جهانی نئولیبرال

یک سوال در حاشیه توییت اخیرت:

ضرورت اخلاقی/عقلانی برای بومی گرایی در عرصه سبک زندگی و فرهنگ، و مقاومت در برابر فرهنگ جهانی چیست؟

اگر بومی گرایی فی نفسه ارزش باشه، لازمه این ایده نسبی گراییه که طبعا با روح یونیورسال وحی ناسازگاره، اگر هم ارزش اخلاقی/عقلانی در کار نباشه و مساله صرفا هویتی سیاسی است، پس چرا روحانیت نباید دست به دامان مهمترین ابزار سیاست، یعنی استیت، شود؟


به بیان دیگر، اگر بنا را بر بومی گرایی به مثابه ارزش بنیادین بگذاریم، توسل به استیت برای اجبار مصادیق فرهنگ بومی، کاملا ممکن و رواست. ریشه مشکل اینجاست، وگرنه حمله به استیت به این بهانه که غربی و سرمایه دارانه و کذا و کذاست، چندان راه حلی برای مهار پدیده هایی مثل حجاب اجباری نیست.


(یک کلمه هم در دفاع از استیت بگویم که طبق معمول همه گناه ها رو گردنش میندازی. استیت عامل اجبار و تحمیل و نفی اختیار نیست. استیت اولا حاصل قرارداد اجتماعی سوژه های آزاد است، در ثانی تبعیت از قوانینش هم یک الزام مدنی و درونی سوژه های ازاد است. به تعبیر روسویی، تبعیت از اراده عمومی نه تنها نافی اراده شخصی نیست، بلکه محمل و امکان تحقق اراده های فردی است، چون اراده عمومی از بیرون از اراده فردی نمی آید. تعبیر هابزی هم که صریح تر و بی تعارف تره، اگر استیت و وضع مدنی نباشد، انسان ها هم دیگر رو می درند و می بلعند، چه رسد به اینکه مجال اراده شخصی داشته باشند. پس استیت اگر مبتنی بر اصول اساسیش باشه، منافی آزادی و اختیار احدی نیست، اگر هم از اصول عدول کنه و رو به خودکامگی و فساد بیاره، مشکل از ماهیت استیت نیست، مشکل اتفاقا خروج از ضوابط عقلانی و مدنی است که فیلسوفان سیاسی جدید برای استیت تعریف کردند. اگر استیتی آمد و گفت من نه قرارداد اجتماعی سرم میشه، نه تعهد به اراده عمومی، بلکه مناط و معیارم ارزش های مقدس و بومی خودمه، گناهش پای استیت نیست، پای کسانی است که به هر قیمت و بهانه استیت رو نفی میکنند و دانسته و ندانسته فرصتی برای خودکامگی خودکامگان فراهم میکنند. عجیبه در ماجرای حجاب اجباری، منبع اجبار که اتوریته وحیانی است رو رها کنیم و به این ابزار نیم بند تحقق و تضمین ازادی بشری بند کنیم!)

نصیری و مساله حجاب اجباری

نقدی تلگرافی بر استدلالت علیه حجاب اجباری: بنیاد دین ایمان است و بنیاد ایمان اطاعت. اون صورتی از اختیار که دین بر آن تاکید دارد، آزادی برای اطاعت از خداست.

بنیاد آزادی سیاسی اما راسیونالیسم است، یعنی این اصل که عقل میتواند به دانش مطلق برسد، پس اگر سوژه آزاد باشد میتواند متناسب با نظم هستی و تاریخ عمل کند.

در دین ازادی نقطه عزیمت و غایت القصوا ایمان است، در غرب مبنا دانش مطلق است و غایت ازادی.

قاعدتا منظورم موافقت با حجاب اجباری نیست، منظورم نقد تصور مغشوشی از دینه که پشت استدلال شما دوستان هست.

ته صحبت نصیری یک چیزه: حالا که اجبار حجاب داره به ضرر وجهه عمومی و مصالح متدینین تمام میشه باید ماجرا را متوقف کرد، حالا در شرایطی که چنین نباشه چی؟ قطعا اجبار حجاب هیچ مشکلی ایجاد نمیکنه دز اون صورت! مثالش، دهه شصت که فضای باز گردش اطلاعات و مقاومت جمعی موثر امروز نبود، همین نصیری توی کیهان داشت به نفع اجبار حجاب می نوشت، حالا هوا پس شده پس باید کمی کوتاه آمد!

این اسمش نقد حجاب اجباری نیست، بلکه تعلیق موقت حجاب اجباریه. تفاوت بین cease و cancel که منتقدان برجام درباره تحریم ها بهش اشاره میکردند، در اینجا بسیار درس آموزه!

  ادامه مطلب ...