آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

ولایت الله، ولایت طاغوت و مساله آزادی مدنی

[ابتدا یادداشت میلاد دخانچی در توضیح مواضع خود درباره نسبت آزادی و دین را می آورم و سپس در ادامه به نقد یادداشت او می پردازم]:

(میلاد دخانچی)

 اختلاف بر سر حجاب نیست، اختلاف بر سر ولایت است.


‏۱) فرق خدا و شیطان در جایگاه ولی این است که شیطان نه‌تنها انسان را سر جایش نگه می‌دارد، بلکه در عین حال که نمی‌توان از او چیزی طلب کرد او اطاعت و سرسپردگی محض طلب می‌کند. حال آنکه خدا نه‌تنها انسان را به شبیه خدا شدن فرا می‌خواند، بلکه انسان را به درخواست داشتن از خود (دعا) توصیه می‌کند.


۲) رابطه شیطان در جایگاه ولی (طاغوت) و انسان رابطه یک‌طرفه و سلطه‌جو است، حال آنکه خدا می‌گوید: ادعونی استجب لکم. یعنی من اربابی هستم که حاضرم در خدمت خواهش‌های بنده‌ام دربیایم و روابط ارباب و بردگی را برعکس کنم. در یک کلام انسان در ولایت الله عاملیت دارد اما در ولایت شیطان نه.


‏۳)خدا خود را مسئول رشد و ارتقاء انسان می‌داند و در همین مسیر حتی اختیار سرپیچی هم به انسان می‌دهد. در واقع در ولایت الله، انسان برده‌ایست که می‌تواند با کار و مجاهدت و عاملیت خود روابط قدرت را برعکس کند. بنابراین برعکس ولایت شیطان، رابطه خدا و انسان رابطه دوطرفه و دیالکتیک است.


‏۴) به دلیل گره خوردن مناسبات مذهب و الیگارشی‌های اقتصادی و سیاسی در طول تاریخ، متکلمین مذهبی آرام آرام مناسبات ولایت شیطانی را جانشین ولایت الله کرده‌اند. برای همین است که مذهب اهل کلام وقتی وارد سیاست می‌شود «استبداد پرور» است و وقتی وارد جامعه می‌شود «مقلد پرور».


‏۵) بنابراین نه‌تنها در مذهب اهل کلام جایی برای عاملیت انسانی نیست‌، بلکه ولایت در مسلک کلامیون از "فرم" سلطه‌جوی "ولایت شیطان" پیروی می‌کند. در واقع نهاد مذهب به دلیل منافع طبقاتی و سیاسی خویش مناسبات ولایت شیطان را بر تلقی و توضیح خود از ولایت الله برساخت کرده و می‌کند.


‏۶) از قضا از جاهایی که این نوع ولایت یک‌طرفه و سلطه‌جو خود را بازنمایی می‌کند، استمداد از کلام برای منطقی نشان دادن روابط قدرت یک‌طرفه در سیاست، توجیه الیگارشی‌های مسلط در اقتصاد و از همه مهم‌تر پافشاری بر کنترل بدن زن در فرهنگ است. لذا اختلاف بر سر حجاب اجباری و زمین نیست، اختلاف بر سر موضوع ولایت است: ولایت الله یا شیطان.


۷) باید به تاریخ بازگشت و جانشینی و رونق گرفتن مناسبات ولایت شیطان به جای ولایت الله در بافت‌های سیاسی و اجتماعی را "تبارشناسی" و افشا کرد چرا که آن چیزی که امروز تحت عنوان ولایت به اسم ولایت الله سند می‌خورد در وهله اول باید خود را از تأثیرات طاغوتی که طی قرن‌ها به آن دچار گشته رها کند. 


۸) رهایی‌سازی ولایت از ولایت طاغوت یا همان طاغوت‌زدایی از کلام و بعد از ذهن، اولین قدم برای ورود ولایت به تاریخ و توسعه انسانی است.  

 

(پاسخ من)

فکر میکنم این یادداشت تا حدی کمک میکند تا مواضع یکدیگر را بهتر بفهمیم. من متوجهم که تو میخواهی قرائت رهایی بخش، انسان محور و توسعه نگر از الهیات شیعی بدست بدی. قطعا در این آرمان ها با هم همدل و همراهیم، اما از یک جهت جدی اختلاف نظر داریم. من معتقدم نفس این امور با الهیات سیاسی ناسازگار است و تو معتقدی نه تنها این امور با الهیات سیاسی سازگاری دارد، بلکه اصلا الهیات سیاسی با هر آنچه غیر از این است سر ناسازگاری دارد. به تعبیر خودت، آزادی انسان را اصلا ولایت الهی به رسمیت میشناسد و اتفاقا این ولایت طاغوت و هوای نفس و شیطان است که با آزادی انسان ناسازگاری دارد و انسان را برده و مطیع میخواهد.

پس به رغم همگرایی عملی، به جهت نظری اساسا واگراییم. 


اما چرا من با این موضع الهیاتی تو که ظاهرا با موضع عملی و سیاسیت متناسب است، مخالفم؟ چون فکر میکنم در استدلال تو مغالطات و اشکالاتی رخ داده است.


اول. نفی دین تاریخی و واقعا موجود بر اساس یک دین مطلوب مفروض. تو الهیاتی را که در تاریخ و اکنون ما محقق شده است، انحرافی تاریخی از الهیات سیاسی حقیقی و رهایی بخش میدانی. خدای جبار و مطلق العنان و قیومی که ماسوا و خلایق را به چیزی نمی گیرد برای تو یک خدای مجعول و ساخته دست ایدئولوژی ها و روابط قدرت تاریخی است، حتا اگر بتوان سندیتی برای این ایات و روایات داد، باز آنها را منکر می شوی، چون خدای واقعی نمی تواند چنین باشد، ولو خود متن مقدس گفته باشد! بسیار خب، قبول. خدای استیت، خدای قدرت، خدای جبار، به قول فردید خدای دیروز و امروز و فردای تاریخ ما، و خدای نهاد [در برابر خدای نهضت] همگی مجعول و کاذب و بت دستان زر و زور و تزویرند. پس خدای رهایی بخش، آزادکننده انسان، خدای رحیم و طرفدار مستضعفان، خدای پریروز و پسفردای تاریخ، خدای نهضت کجاست؟ آن را از کجا پیدا کردی؟ تاریخ که یکسره از آن خدای جبار بود، سر و کله این خدای حقیقی از کجا پیدا می شود؟ طبعا پاسخ تو این نیست که این خدا را در شهود شخصی دیدی یا فردید و شریعتی و... در شهود فردی شون این خدا را یافتند. مساله شخصی و عرفانی نیست، مساله سیاسی و تاریخی است. شما این خدا را در تاریخ جستجو میکنید. اما سوال اینجاست که کدام تاریخ؟ پاسخ قطعا تاریخ واقعا موجود نیست، شما این خدا و الهیاتش را در «یک افق تاریخی برساخته» می یابید. در افق ایدئولوژی در معنایی که شریعتی از این لفظ مراد می‌کرد، در افق پسفردای تاریخ به بیان فردید. این خدای رهایی بخش، این خدایی که مستضعفان را نجات خواهد داد، خدایی است «در راه»، خدای موعود و نه خدای موجود، خدایی که خواهد رسید و انسان را آزاد خواهد کرد. این روایت الهیات سیاسی رهایی بخشی است که از فردید تا شریعتی در اسلامیسم شیعی ایران معاصر مکرر شد. اگر متن تو بخواهد بنا را بر همین روایت از الهیات سیاسی بگذارد با مشکلی بزرگ رو به رو می شود. این روایت آخرالزمانی دیگر روایتی انسان محور نیست. این تعبیر از ولایت الهی در برابر ولایت شیطانی، هیچ کاری با سوژه های تاریخی و اعمال شان ندارد. موضوع این روایت انسان و تاریخش نیست، سوژه این تاریخ، شیطان و الله است و انسان تنها ابژه این دو است. تنها سوژگی او در این است که در دایره ولایت این یکی باشد یا در دایره ولایت آن یکی. ایا حقیقتا وقتی از آزادی انسان حرف میزنیم از چنین موضوعی حرف می زنیم؟ تاریخ انسان تاریخ نزاع حق و طاغوت است یا تاریخ تحول و تطور موجودی که نه حق کامل است و نه باطل کامل؟ این روایت گنوسیک و عرفانی، اساسا به انسان و تاریخش کور است، همچنانکه به خدای تاریخی (خدای متکلمان، خدای نهاد، خدای دیروز و امروز و فردا) کور است. تاریخ برای این الهیات رهایی بخش، نه در گذشته جریان داشته است و نه در حال جریان دارد، تاریخ برای این الهیات سیاسی تاریخ آینده است، تاریخ پسفردا، تاریخ نهضت، تاریخ موعود. ما اکنون در این الهیات،  صرفا در پیشاتاریخ غوطه وریم و این یعنی سلب مستقیم و رادیکال همان چیزی که در پی اش بودی، یعنی انسان و توسعه و آزادی


مشکل دوم، درست در ادامه مشکل نخست است، این الهیات سیاسی اساسا انسان را نه موجودی مدنی بلکه موجودی الهی می فهمد. ارسطو گفته بود انسان به حکم طبیعت مدنی یا سیاسی است، به این معنا که باید با دیگران زندگی کند و در کنار آنان شکوفا و کامل شود. به گفته ارسطو فقط حیوانات و خدایان میتوانند بیرون از شهر یا پولیس زندگی کنند.  الهیات سیاسی رهایی بخش تو، اساسا در شهر و پولیس رخ نمی دهد و با موجود مدنی بالطبع کاری ندارد (بیخود نیست با استیت سر ستیز داری!). در الهیات تو انسان یا موجودی تابع اهوا و امیال و شیطان است، یعنی درست نظیر حیوانی که صرفا در جستجوی غرایض است، یا موجودی تابع ولایت الهی و یکسره منور به نور خداوندی. بدیهی است که چنین انسانی در شهر کار و جایی ندارد. انسان ها در شهرند، چرا که به تعبیر ارسطو برای تشخیص خوب و بد، و جذب منافع و دفع مضار به وجود یکدیگر نیازمندند و طبیعت نمی تواند مستقیما نیازهای انسانی او را برآورده کند. اما انسانی که در الهیات تو ظاهر می شود برای تمام این امور نیازی به دیگری ندارد، او خدا را دارد که هم برایش تکلیف خیر و شر را روشن میکند و هم نیازهای وجودی اش را براورده میکند. او خدا را میحواند و خدا او را اجابت میکند و با شبیه شدن به خدا به کمال حقیقی اش می رسد. این انسان ساکن شهر نیست، سالک بی وطن و کوچگر است که متعهد به هیچ نظم مدنی نخواهد بود. این انسان به تعبیر کربن قطعا در اوج فردیت و singularity است و آزادترین موجود جهان است، چون شبیه ترین موجود به خداوندی است که عین اراده و قدرت مطلق است. این ازادی وجودی اما چه ربطی به آزادی مدنی دارد؟ تقریبا هیچ چیز جز اشتراک در لفظ!

آزادی که موضوع فلسفه سیاسی است، «آزادی در شهر» است، و نه «آزادی از شهر»! برای همین هم این مفهوم از آزادی را فیلسوفان سیاسی کلاسیک و مدرن، ذیل مفهوم «دادگری» (دیکه یونانی یا همان عدالت عربی) بحث کردند. رفتار دادگرانه شهروندان به عنوان موضوع فلسفه سیاسی کلاسیک، و نهادهای سیاسی و مدنی دادگرانه به عنوان موضوع فلسفه سیاسی جدید، همگی معطوف به این پرسشند که چگونه میتوان شهری داشت که شهروندان در آن آزادانه بزییند بی آنکه به دیگری و نیز منافع کل شهر، زیان برسانند. این پرسش در الهیات سیاسی تو (و هر الهیات سیاسی بماهو) اساسا جای طرح ندارد چرا که تکلیف آن را باید خداوند روشن کند نه انسان و تکلیف انسان تنها انتخاب ولایت الهی و نفی ولایت شیطان است.


نکته سوم یادداشت تو، منطق مغالطی الهیات اومانیستی توست. تو فرق ولایت شیطان و ولایت الله را در این تعریف میکنی که شیطان فقط اطاعت می طلبد اما خدا رابطه دوسویه دارد. اما این اصلا محل دعوا نبود. اقتضای پذیرفتن ولایت، اطاعت محض است، حالا اینکه پاسخ ولی مهرآمیز باشد یا نباشد فرع ماجراست. به بیان دیگر، مومن به این سبب اطاعت نمی کند که لزوما منتظر پاسخ مساعد خدا یا اولیای اوست. مومن نتیجه گرایانه معامله نمی کند. خدا میتواند در پاسخ به دعای مومن سکوت کند یا حتا پاسخ معکوس بدهد، تعالی مطلق الهی ایجاب نمی کند که خدا تابع بنده اش باشد. در نهایت خدا خداست. ربوبیت و البته اربابی اش را میکند و بنده هم بنده است و بندگی اش را میکند. فقط یک مساله وجود دارد و آن این که خدا و اولیایش بشارت میدهند که عادلند، اما چیستی و چگونگی این عدالت را حکمت الهی تعیین میکند و نه حکمت مدنی بشر. و این یعنی حتا عدل الهی هم با عدل بشری لزوما مشترک معنوی نیست. همین نقطه مفهومی مبنای اختلاف اساسی ماست. تو میگویی خدای جبار و خدای وضع موجود، خدای کاذب است و خدای حقیقی خدای وضع موعودی است که با انسان و ازادیش بر سر مهر است. اما من اصلا می پرسم خدای وضع موعود آیا خودش خدا هست یا نه؟ و اگر خدا هست چگونه میتواند تعالی نسبت به بشر نداشته باشد و صرفا تابع یا همسطح او باشد؟ تو میگویی حرف های متکلمان کنونی، همان قبول کردن ولایت شیطان است، بسیار خب! از ولایت شیطان خروج می کنیم و وارد ولایت الله می شویم، آیا ولایت الله باز ولایت خواهد بود یا نه؟ و اگر چنین باشد، آیا می توان ولایتی را قبول کرد و همزمان از اطاعت ولی تمرد کرد؟ موضع من این نیست که هر ولایتی ولایت شیطان است، من تفاوت ولایت شیطان و ولایت الله را میفهمم و قبول میکنم. مساله در اینجاست که مقام پولیس و مدینه (و البته مدینه سالم عادل) اصلا مقام ولایت نیست، مقام آزادی دادگرانه شهروندان در کنار هم است، آزادی که منتج به کمال انسانی همه انسان ها در کنار هم شود. این کمال مدنی با قبول هیچ ولایتی جمع نمی شود. ولایت شیطان انسان را به مقام حیوان و بلهم اضل می رساند و به تعبیر ارسطو جای حیوان در شهر نیست. ولایت الهی نیز انسان را به مقام الوهیت می رساند که باز به تعبیر جای ارسطو خدایان هم در شهر نیست.

به همین سبب است که من با موضع نظری تو اختلاف جدی دارم. تصور میکنم معنای مدنی آزادی مشکل اساسی ماست و بحران کنونی ما هم معطوف به این معنا از آزادی است، اما بحث الهیاتی سیاسی تو ما را اساسا به جاهای دیگری می برد و این مشکل را لاینحل باقی می گذارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد