آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

0. کوششی برای میان‌مایه نبودن یا درجستجوی خود

0.

مدت‌هاست که عطای بلاگ را به لقایش داده بودم. هر از چندی فقط محض آرشیو برخی گفتگوهای شخصی چیزکی در آن ثبت می‌کردم. اما حالا باز بعد از مدتی می‌خواهم به آن برگردم. نمی‌دانم این بار نوشتنم اصلا تا کی بپاید. اینجا 12 سالی است که برپاست و به‌تناوب فعال و خاموش شده. حالا هم به‌حکم ادوار ماضی باز روزی خاموش می‌شود. این بار می‌خواهم بیشتر به آئین بلاگ‌نویسی پای‌بند بمانم. هرچند جز یکی دو نفری اصلا خواننده‌ای آن را نخواهد خواند. مهم نیست. من احتیاج به این نوشتن دارم و تا روزی که این نیاز در من بجوشد، قلمم هم لاجرم در تکاپو خواهد ماند.اما اصلا چه نیازی است مگر؟ خودم من هم درست نمی‌دانمش. می‌نویسم تا شاید چیزی دستگیرم شود

 

ادامه مطلب ...