آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

گفتگویی درباره گفتار توسعه

- سیدجان من رفتم سخنرانی کامل رنانی رو گوش دادم. من زیاد اهل پیگیری صحبت هاش نبودم و جز چند مورد پراکنده ازش نشنیده یا نخوانده بودم. اما این سخنرانیش بسیار فکرشده و متقن و مستدل بود. من دقیقا نمیفهمم وقتی تو عباراتی نظیر ایده و علم و نظام علم و تئوری و ... را می نویسی، دقیقا داری به چه چیزی اشاره میکنی؛ و لی درکِ منِ دانشجوی فلسفه سیاسی از این مسائل اصلا دور از اسلوب سخنان رنانی نبود. عجیبه که برای نفی و نقد رنانی از این مقولات استفاده میکنی.

تصور میکنم یا از سر بی حوصلگی بحث هاش رو گوش دادی، یا چون دیدی که چپ های سکولار مسابقه در فحاشی به رنانی گذاشته اند، خواستی به عنوان چپ مسلمان از رفقای سکولار عقب نیوفتی


- با احترام واژگانش فقط رتوریک است و کاملا بی معنی است


  - این که شد تکرار ادعا و تکرار ادعا هم که دلیل نیست. یک دلیل معین بیاور تا لااقل ما لیبرال های غیرعلمی هم از جهل مرکب به جهل بسیط بریم

واقعا بحث من جدلی نیست. قبل تر هم گفتم که پیگیر آثار و افکار رنانی نبودم و در مقام دفاع از او نیستم. واقعا دوست دارم بفهمم که منظور نقد تو چی میتونه باشه. چون تو برای نقادی از عناوین و مقولاتی استفاده میکنی که موضوع تحقیق و مطالعات من بوده و هست. پس برام مهمه اگر میگی گفتاری فاقد نظریه یا صرفا سخن سرایانه است، دقیقا مقصودت چیست.

پیشتر هم برات نوشته بودم که عرصه ی کنش انسانی هیچ نسبت مستقیمی با عرصه ی نظر یا تئوریا نداره. بنابراین سخن ناظر بر کنش انسانی از بیخ و بن سخن برهانی یا نظری نیست، بلکه سخن خطابی یا رتوریکه. حالا یک رتوریک میتونه نارسا، غیر مهم، نادرست و نابخردانه باشه، یکی دیگر نقطه ی مقابل آن.

از دید من رتوریک شریعتی رسا، قوی، اما نادرست و نه چندان بخردانه است. رتوریک مقلدین او، رسایی و قوت خود شریعتی رو هم نداره، گرچه گاهی دقت و درستی بیشتری داره. در مورد رتوریک رنانی هم من معقتدم رتوریک او از حیث رسایی خوب و از حیث قدرت تاثیر میان مایه است، اما بخردانه و درست تدوین شده. یعنی شبهه علم (مثل رائفی) یا هیجان کور (مثل عباسی) در آن نیست. اگر. خلاف این ادعا اگر هست ممنون میشم بگی

اما در مورد کار نظری که من میبینم تو مدام داری به آن ارجاع میدی و این و آن را به سبب فقدانش می نوازی.

نظریه ی ناظر بر کنش انسانی اگر بتواند وجود داشته باشد، نظریه ی درجه دو است، یعنی نظریه ای است درباب تفاسیری که از کنش های انسانی میتوان ارایه داد. خود تفاسیر اساسا از سنخ رتوریک و پوئتیک هستند. کار نظریه پرداز علوم انسانی و اجتماعی، بازبینی نظری این تفاسیر و یا خودفهمی انسان هاست. بنابراین در اینجا اصلا بحث عینی در مورد پروژه های انضمامی و مسائل تجربی نمی کنیم. وظیفه ی نظریه پرداز این نیست که درباره ی بحران آب نظریه پردازی کند. بحران آب که نظریه برنمیدارد! کار نظریه پرداز این است که فهم و تفسیر کنشگران درباره ی اب را صورت بندی و تحلیل نظری کند.

اما وقتی وارد خود مساله و بحران میشویم که دیگر در مواجهه با تفاسیر و فهم کنشگران نیستیم، در مواجهه با خود پدیده و میدان نیروهای عینی هستیم. در اینجا باید کلام را از وجه برهان و تحلیل و نظریه به سمت وجه تاثیر و تخاطب و کنش انگیزی برد. در اینجا باید پدیده را پروبلماتیزه یا پرسشناک کرد. در اینجا باید فهم درجه اول و عاجل پدید آورد تا بعدتر در ساحت نظریه و دانش بتوان آن فهم درجه اول را به فهم درجه دوم یا نظریه ی علمی مبدل کرد.

این نکته ای است که من هیچ وقت ندیدم تو دقتی به اون نشون بدی. گاهی احساس میکنم دچار اشتباهی میشی که مرحوم مرادی میشد و تصور میکرد نفس فلسفه و کار نظری رهایی بخش و کارگشاست.

اقتصاد غرب را هایک یا اسمیت با نظریه پردازی ایجاد نکردند، آن اقتصاد در ضمن مناسباتی تاریخی و ذیل رتوریک هایی متکثر و متعارض ساخته شد، بعدتر امثال اسمیت و ریکاردو و دیگران به آن صورت نظریه دادند. ایضا مبارزات طبقاتی دستکار مارکس نبود، مارکس کوشید پراتیکی که پیشتر واقع شده بود را تبیین کند.

شریعتی و مطهری و بهشتی و امام هم نظریه ای برای انقلاب نساختند، آنها در عمل رتوریکی پرداختند که منجر به کنش انقلاب شد و حالا نظریه پردازان آن انقلاب برایش نظام مفهومی و تبیین نظری می تراشند.

بحث رنانی و همفکرانش هم از همین منطق تبعیت میکند. او و همفکرانش در صددند گفتاری تدوین کنند که کنشگران و نهادها و نخبگان را به چیزی که اسمش را توسعه میگذارند فرابخوانند. اینطور نیست که پروژه ی انها تحقق یافته باشد و حالا در مقام نطریه پردازی علمی برای آن باشند. آنها هنوز معتقدند که این پروژه را نتوانستند برای مردم و دولت و تاریخ ایران جا بیندازند. پروژه و پراکسیس آنها، پروژه ی شریعتی و خمینی نبود که بگوییم پراکسیس آنها محقق شده و حالا نوبت تئوریاست.

از طرفی پراکسیس توسعه هم یک پراکسیس دروغین و بی بنیاد و موقت نیست. از پس از جنگ تا به امروز هر دولت و دوره ی سیاسی که آمده و رفته، خود را ناگزیر از این پراکسیس دیده. مردم هم اقبال به جریاناتی نشان میدادند که رو به سوی رتوریک و پراکسیس توسعه داشت. دلیل این موضوع توطئه ی لیبرال ها و نفوذ غربی ها یا علوم انسانی غیربومی یا هجمه ی غرب نیست. چیزی در واقعیت بیرونی ایران هست که مجموعه ی نهادها و کنشگران را به توسعه فرامیخواند. حالا شما می گویید رتوریک توسعه مشکل دار است، یا پراکسیس توسعه پاسخگو نیست، خب رتوریک و پراکسیس بدیل بیاورید.

توسعه چیزی نیست که با تکرار مشهورات سوسیالیستی بتوان از میدان به در کردش. عدالت احتماعی هم از ارکان همان توسعه است. حتا پروژه ی انقلاب 57 هم باز میتواند ذیل فرآیند توسعه، به معنای استقرار حاکمیت قانون و شکوفایی استعدادهای انسان باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد