آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

تاملاتی در الهیات سیاسی اسلام

سلام دکترجان، وقتت بخیر

خطبه ی تو رو درباره فدکیه شنیدم. نقدهایی دارم که سعی میکنم تند و تیز و سریع و صریح برات بنویسم.



1. اعتراض دختر پیامبر اسلام این بود که چرا دارید به سنت «جاهلی» برمیگردید، اما تو این رو کاملا معکوس میخونی و میگی او معترض «دولتی شدن» اسلام بود! اما کاملا روشنه که سامان مدنی جاهلیت هرچه بود، استیت نبود! از قضا استیت (قدرت یکتای مرکزی) تناسب با وحی و توحید (خدای یکتا) دارد و عالم جاهلی و قبایلی تناسب با شرک و پاگانیسم دارد.

  ادامه مطلب ...

شاعر و شهریار: زیبایی و دادگری



میدانیم که از جمله علوم سه گانه ی بلاغی، یکی علم معانی است. درباره معانی چنین گفته اند که معانی نحو ادب است، همچنانکه دستور زبان نحو زبان معیار. در این تقابل به نظرم مساله ای اساسی نهفته است که از دانش بلاغت فراتر می رود. اگر به ریشه ی واژه دستور رجوع کنیم، بن «داد» را می یابیم. به این ترتیب، دستور زبانی، حکایت از نحو زبان است به قراری که داد زبان به جای اورده، یا زبان به نحو دادگرانه ادا شود. اما در علم معانی، نحو دستور زبانی را می شکنیم تا زبان شعری را صناعت کنیم. اما زبان شعر، زبانی است که ابتدا به ساکن رو به سوی زییایی ناب دارد، زیبایی که در زبان معیار فروپوشیده مانده. بنابراین نفس شاعرانگی شعر، اقامه ی دعوی خواهد بود در برابر دادگری، آن هم به میانجی امر (در خود) زیبا. 

اما ایا توانیم گفت که شعر سخنی نادادگرانه است، از آن رو که دستور سخن را شکسته است؟ چنین به نظر نمی رسد، چه، اگر شعر بیدادگر بود دیگر نباید رسانای معنایی می شد، چه رسد به آنکه معنایی فزونتر از سخن معیار بازگوید. پس میتوان چنین گفت که سخن شاعرانه، شکستن دستور (قانون) است به جانب زیبایی که خود عین دادگری راستین است، آن دادگری که در دستور (قانون) نمی گنجد. به دیگر بیان، شاعران و شهریاران هر دو بهره مند از دو علم نحو هستند که رو به سوی یک معنا دارد: دادگری. اما نحو شهریاران نحو دستوری و بنابراین دادگری و سخن دادگرانه شان در هیئت قانون است، اما نحو شاعران متناسب با دانش معانی است و دادگری و سخن دادگرانه شان در هیئت زیبایی هویدا می شود. شعر دادگری دستور(قانون) را در اصل زیبایی بنیانگذاری می کند، و به این معنا محمل حقیقی شهر شعری می شود که از قرار واقع خود مبادرت به شکست قانون (دستور) آن کرده است.

اما این تامل وجهه ی دیگری را هم آشکار میکند. از اغراض علم معانی، این را نیز برشمرده اند که سخن را متناسب موقعیت و جایگاه مخاطب و سخنگو می آراید. به این ترتیب میتوان به نتیجه ی دیگری نیز رسید: سخن شاعر از آن رو زیباتر است و از زیبایی بیشتر بهره ور، که  برخلاف سخن دادگرانه (دستوری) با همه گان به یک شیوه سخن نمی راند. قانون برای همه گان یکی است و به همه یک چیز می گوید، اما شعر به تعبیر اشتراوس اگزوتریک است و سخن را به اقتضای حال و مقام مخاطب ساز میکند. دادگری فرا دستوری و زیبای شاعران همینجاست: آنچه برای هر کس بهتر و دادگرانه تر است، لزوما با آن دیگری همسنگ و همسان نتواند بود. به این ترتیب چه بسا بتوان ضابطه ای اساسی را بیرون کشید: نسبت شاعر و شهریار به همان پیچیدگی است که نسبت زیبایی و دادگری.

آیا پسا اسلامیسم می تواند سوبژکتیویته ای جدید شکل دهد؟

سلام میلاد، امیدوارم بهتر شده باشی

امشب داشتم از سر تصادف بخش هایی از سختانه ی نصیری و الله کرم رو برای بار دوم میدیدم. باتوجه به دیالوگ های اخیرمون و همینطور محتوای کتاب و جزوات اخیرت یک نکته ی جالب کشف کردم.

این نکته البته بیشتر شخصیه تا مربوط به مباحث نظری تر پروژت. ولی چون احساس میکنم تا حدودی تجارب مشترکی داشتم، خواستم بهش اشاره کنم.

  ادامه مطلب ...

گفتگویی بر سر فلسفه، تراژدی و کمدی

[ در ضمن گفتگویی که با دکتر اصفهانی داشتم، پای مسائل و مضامین مهمی به میان کشیده شد. ابتدا بحثی درباب مساله مثل نزد افلاطون پیش آمد و سپس ماجرا به نسبت میان کمدی و تراژدی و فلسفه کشید:]


من: نکته ی بسیار مهمی را پیش کشیدید. من در خواندن تفسیر روزن در «ستیز شعر و فلسفه»اش از افلاطون، متوجه شدم که او اساسا فلسفه را نه در جانب نگاهی ریاضی وار به هستی می نشاند و نه در جانب نگاهی سیاسی. توگویی با این سخن متعرض این درک افلاطون گرایانه می شود که در آن افلاطون با طرح مساله مثل جانب ثبات را میگیرد. اما چنانکه میفهمم افلاطونی که روزن روایت میکند، مرادش از مساله مثل بیش از آنکه جانبداری از ثبات باشد، به چالش گرفتن دوگانه ثبات و صیرورت است.

اگر درک من درست باشد، در این صورت باید بگوییم ستیز شعر و فلسفه نه ستیزه ی صیرورت انگاری و ثبات انگاری، بلکه ستیزه ی نگاهی است که صیرورت را در برابر ثبات و غالب بر آن می بیند (نگاه شعرا) با نگاهی که از قضا نفس دوگانه صیرورت و ثبات را نابسنده و پروبلماتیک میفهمد (نگاه فلسفه). به دیگر سخن، افلاطون نمی خواهد سپه سالار سپاه ثبات در برابر صیرورت باشد، بل در جستجوی تغییر دادن محل نزاع است و البته تغییر این موضع نیز مستلزم تغییر توازن قوایی است که به نفع سپاه صیرورت رخ داده و ابرانگاره ایده ها، اینجا نقش این تغییر توازن قوا را بازی میکند.

آیا این تصور را صائب میدانید؟

 

ادامه مطلب ...

پسا اسلامیسم؛ محافظه کار یا مرتجع؟

میلاد حرف های تو درباره پسا اسلامیسم، یک جور تناقض یا ابهام داره به نظرم.

من اینو درک میکنم که پسا اسلامیسم تو، حاصل لحظه ی تشخیص بحران فقدان قطب محافظه کار به معنای دقیق کلمه در استیت توسعه نیافته ماست. یعنی به درستی تشخیص میدی بحران ما، بحران محافظه کاری است و نه بحران چپ و... و مساله اصلی نه سرمایه، بلکه الهیات سیاسی است.

تا اینجا به شدت باهات همراهم (هرچند معتقدم به همین دلیل دیگه نباید اسم پروژت رو چپ نو بذاری و با چپ گرایان مسلمان احساس نزدیکی کنی).  در واقع تو با این تشخیص جایگاهی مهم در نظریه سیاسی معاصر ما پیدا میکنی که شاید فقط قبل از تو، سید جواد بهش رسیده بود.

  ادامه مطلب ...

آیا اسلام در ایران راه توسعه است یا مانع آن؟

... 


میلاد: آخه این شکلی اصلا چیزی به اسم اسلام سیاسی نداریم. 

اسلام ذاتا سیاسی ه.  پس میتونیم بگیم اسلام های سیاسی مختلفی وجود داره و من از اسلامیسم ش دفاع میکنم.


من: کاملا موافقم که اسلام (و اساسا هر دینی) سیاسیه.

اما سوال اصلی اینجاست که تا تو واریاسیون های مختلف تا چه حد میشه دموکراتیک یا توسعه محورش کرد؟

من معتقدم اسلام برای کانتکست ایرانی نمی تونه توسعه محور شه. و تا حدودی هم تجربه این رو نشون داده


میلاد: و من معتقدم بدون اسلام در کانتکس ایرانی توسعه غیر ممکنه 

ادامه مطلب ...

تاملاتی به بهانه ی مصباح یزدی، درباره ایران، توسعه و روشنفکری دینی

میلاد، حسین باستانی بی بی سی مقاله ای نوشته و در اون با ارجاع به سخنرانی های عمومی مصباح یزدی، علت حمله ی اصلاح طلبان و روزنامه نگاران دهه 70 رو توضیح داده.

  ادامه مطلب ...

در دفاع از موضع اشتراوسی نسبت به مساله ایران

سلام میلاد. شبت بخیر

امشب یک فرضیه درباره نسبت نظریه تو با بحث سیدجواد به ذهنم رسید که خواستم باهات درمیون بذارم.

نظریه شما دو نفر اساسا با یک پرسش مشترک شروع میشه و به همین دلیل هم پاسخ های شما، یعنی نظریاتتون، به نوعی بدیل و رقیب هم محسوب میشن. قبل از هر چیز دوست دارم تاکید کنم که اینجا مساله بر سر موارد فرعی مثل اختلاف مواضع تو و سیدجواد درمورد شریعتی و... نیست، اینجا مساله معطوف به پاسخ های مختلفی است که به یک پرسش یکسان میدید.

  ادامه مطلب ...