آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

تاملات پراکنده بر پدیده شجریان

(1)

یک نکته راجع به توییت اخرت.

صورت بندی تو از خیال همچون مکمل عقل یا هنر همچون متمم حکومت، یک روایت یک سویه و تا حدود زیادی مدرن از جایگاه هنر/خیاله.

هنر در روایت کلاسیک تر، معارض و رقیب شهر و بلکه بنیان گذار شهر و عقله. در واقع حتا اگر هنرمندی شخصا التزام عملی کامل به قدرت سیاسی هم داشت، اما در ساحت هنر خودش همیشه شهر آرمانی و حقیقی خودش را تاسیس و ابداع میکرد، چنانکه فردوسی در عصر خود حکمت و حکومت ایرانی را در قلب قدرت سیاسی معارضش تجدید و تاسیس مجدد کرد.

 

 

هرچند باید بگم حد شجریان قطعا و بسیار کمتر از حد فردوسی است. شجریان در هنرش نه تنها شهر و ملک جدیدی را تاسیس نکرد، بلکه امتداد و ادامه ویرانشهری بود که با رپتووار شدن یا دستگاهی شدن موسیقی مقامی و ازاد ایرانی رخ داده بود.

همانطور که کارنامه عملی او در رادیو هم نشون داد، او دژبان مستبد همان دژ فرسوده ای بود که در نهایت سوتفاهم با دستگاهی شدن موسیقی ایرانی تاسیس شد و هر روز از خلاقیت و گشایش جدی هنری دورتر می شد تا اینکه بدل به نوای نوستالژیک و مغمومی شد که جز حسرت و انفعال و همنوای جماعت شدن (چه از جنس 57 چه از جنس 88) عملا کار دیگری نمی کرد.

به این معنا تمام توان محیرالعقول و مسحورکننده تکنیکی او، به حد خلق فرم و شورهای جدیدی نرسید و دست آخر هم خودش بدل به یک خاطره نوستالژیک، یعنی همان چیزی که تمام هنرش، در فرم و محتوا، مسخ به آن شده بود.

این حرف البته با کامنت قبلیم تعارض نداره. شجریان درست به سبب همین نگاه به هنر و زندگی و هستی، میتوانست چنان غرور و قدرتی داشته باشد که جذب استیت تازه به دوران رسیده ج. الف نشود. این توان او برای مقاومت در برابر دولت، ناشی از همین درک نوستالژیکی بود که از زندگی و هستی داشت و در هنرش هم همین نگاه را با غیرت تام حراست میکرد.

او بر اساس یک نگاه به گذشته، یک هستی شناسی اصالت (چیزی که جوهره موسیقی عصا قورت داده ایرانی است)، در برابر استیت مقاومت کرد. دقیقا چیزی که هنری مثل سینما فاقدش بود و برای همین سینمای ایران یکسره مبدل به دم و دستگاه ایدئولوژیک استیت شد، بی هیچ مقاومت مهم و پایداری.

شجریان در نهایت برای من مثل یک فرمانده جنگ شکست خورده اما کماکان پرتوان و گردن کلفت بود. این تصویر فاصله بسیاری با فرمانده فاتحی نظیر فردوسی دارد، اما به هر حال یک چیز انکارناپذیر است. هنر هیچ وقت مکمل استیت نبوده، مگر در روایت مدرن و معاصرش، یعنی درست در عصری که هگل به درستی آن را عصر مرگ هنر خواند.



(2)

فقط برای لحظه ای تصور کن سینماگری بگوید آثارم را وزارت ارشاد یا جمهوری اسلامی حق ندارد پخش کند! این اتفاقا نه تنها رخ نمی دهد، بلکه اگر ارشاد یا دم و دستگاه صنعت فرهنگ در جمهوری اسلامی احدی از سینماگران تازه به دوران رسیده را حذف کند، حتا اگر طرف را مثل پناهی در بوق و کرنای هزار جشنواره هم بکنند، باز طرف تمام می شود و به سادگی ته می کشد. به هزار نهاد بین المللی و هزارجور نیروی سیاسی داخلی و خارجی دخیل می بندد و گدایی میکند بلکه به او مجوز فعالیت مجدد دهند.

اما ببین چه قدرتی میتونه تو رو به جایی برسونه که اگر جیم الف و دم و دستگاه فرهنگیش بخواد کاری از کارهات رو پخش کنه، تو اونو تادیب و نهی کنی، و در نهایت نه تنها طرد و فراموش نشی، بلکه حتا ماندگارتر بشی. این یک بحث سیاسی مربوط به جنبش یا شورش سبز نیست، این نشان از قدرت سیاسی مهیب هنره. شاملو (که سلیقه من چندان سازگار با ذوق شعریش هم نیست، مثل شجریان) سالهاست در بایکوت آموزش پرورشه، اما هنوز فیگور قدرتمند ادبیات معاصره. نه فقط به این دلیل که روشنفکرها روی مجلاتشون عکسش رو چاپ میکنند یا شعرهاشو در بلاگ ها مینویسند. به این دلیل مهم تر که زبان بلاغی شاملو تقریبا زبان نثرهای معاصر ما شده، چنانکه میرشکاک که رقیب شماره یک شاملوست به این امر معترفه. شجریان هم قدرتش در تعداد تشییع کنندگانش نیست، در روایت خاصش از آواز دستگاهی ایرانی است، روایتی که حتا روضه خوان های حکومتی که نفرت از اسم شجریان دارند، برای روضه های استخوان دارشون مجبورند تقلید دست ده از تکینک های او بکنند.

البته مساله صرفا نفوذ فرمیک شاملو یا شجریان نیست. امروز روح و روحیه ی ما هم تحت تاثیر و نفوذ اینهاست. اومانیسم شاملو، هنوز یگانه اومانیسم جدی ایرانی است، و اصالت جویی و نوستالژی و حزن شجریان هنوز یگانه پایگاه نقد جدی سنت گرایانه بر حکومت مدعی دفاع از سنت هاست.

این منبع نیروی فرا ایدئولوژیک هنره. چیزی که نهادها و هنر جدید خوابش را هم نمی توانند ببینند. عزت و لاریجانی که هیچ، خود اتاق فکر بی بی سی هم نمی توانند چنین چیزهایی خلق کنند. این هنر هنر کلاسیک است که دیدگاه های مدرن از زیباشناسی تا تبارشناسی و نقد ایدئولوژی فاقد قدرت توضیح آنند. حالا حالاها باید فکر کنیم که چطوری ممکن است هنرمندی خودش راسا دولتی را تحریم کند و نه برعکس. دستگاه تحلیلی تو پاسخی برای این پدیده ندارد



(3)

شاید بگی تصور من از هنر زیاده رمانتیک یا غیرواقعی است. یا مثلا بگی تتلو و ساسی و پاشایی هم طرفدار دارند، شاید تعداد طرفدارانشون خیلی هم بیشتر و شدت طرفداری شون هم خیلی غلیظ تر از هواداران شجریانه. و در ادامه بگی که اینها هم از فضای بدنه و غیر رسمی آمدند و وابستگی خاصی به قدرت و حکومت نداشتند. آیا در این صورت تمام توصیفاتی که از شجریان کردم به این جونورها هم قابل اطلاقه؟

پاسخم منفیه. به دو دلیل. اول اینکه این رفقا نسبت شون با قدرت معکوس نسبت شحریان با قدرته.

شجریان ابتدا در دستگاه قدرت وارد شد، سپس از آن جدا شد، بی اینکه قدرت طردش کرده باشه. اما این جونورهای نوپدید، اصولا بیرون از قدرت زاده شدن و له له رسمی شدن و متصل شدن به یک قدرت رو میزنن. چه استیت ایران، چه استیت ایالات متحده، چه سرمایه داری و صنعت اینترتیمنت جهانی. در هر حال چه شجریان چه این دوستان هر دو زاییده مناسبات قدرت بودند، اما دو زمین بازی کاملا متفاوت دارند، یکی قدرت را ابژه میکند، دیگری ابژه قدرت میماند. برای یکی قدرت تصمیم میگیرد، دیگری برای قدزت تصمیم میگیرد. سیاستی که از هنر شجریان می آید، سیاستی همسنخ با دنیای کهن است که ماهیتی متفاوت با سیاست هنر کالایی و صنعت فرهنگی دارد.

اما درباره عِده و عُده طرفداران هم باید دقت داشت، سیاست کلاسیک اساسا توده محور نبود، مساله آن سیاست جمع کردن لشکر طرفداران و قدرتنمایی خیابانی نیست، مساله هنرش هم هنرمردم مدار یا حتا برانگیزاننده نیست. قدرت تاثیر شجریان کیفیت و کمیتی دیگری دارد، که نه طرفداران خیابانی اش و نه مخالفان توییتریش عمدتا درکی از آن ندارند. این قدرت در وهله نخست در فرم و در وهله دوم در جهان هنری که او میسازد متجلی می شود. جهانی که به لحاظ هستی شناختی آلترناتیو جهان و انسان موجود است و چنانکه گفتم میتواند از پایگاهی سنتی به نقد سنت گرایی برود و دست تمام سنت گرایان را از پشت ببندد. البته شجریان آرکی تایپ کامل چنین هنری نیست و من ترجیح میدم از حافظ و فردوسی به عنوان نماد این نگاه نام ببرم، نگاهی که آنچنان جهان بینی الهیاتی سیاسی وحیانی را زمینگیر کرد که هنوز که هنوز است زور مراجع دینی به نفی آن نرسیده و بسیاری پیش روی آن سپر انداختند.

تبار هنری شجریان آنجاست، جایی که اساسا در حد پایین تتلیتی ها و فن های ساسی و پاشایی نیست، بلکه بزرگتر تمامی انها، یعنی تبار قدرت مدرن را به چالش میکشد، چنانکه در گذشته حافظ و سعدی نه با فلان شاعر درباری، بل با وحی در می افتادند. ماهیت این قدرت اساسا با قدرت جهان جدید متفاوت است. همین جریان توده ای که با درک و بیان و فکر الکن از در حمایت از او درآمدند، بیش از اینکه شیفته تصورات سیاسی خودشان یا حتا مصاحبه ها و گفتار خود شجریان شده باشند، مفتون این احساس رازآمیزی شدند که از هنر او میگیرند، احساسی که خبر از جهان و انسانی بدیل می دهد، نه حتا لزوما یک نطم سیاسی ملی بدیل یا به قول میلانی، قانون اساسی بدیل. این تاثیر البته غایت یا جهت گیری محوری هنر شجریان نبود، یعنی او نمی خواند تا مردم رو به تصویر جهانی بدیل علاقه مند کند یا نسبت به آن برانگیزاند. ابدا. شجریان در ناخودآگاه و شم هنری خود، احساسی از این جهان بدیل داشت و به تعبیر برگمان اثر هنری می ساخت تا این احساسات مبهم و دایمون های ناخودآگاهش را رها کند. به قول کافکا که میگفت مینویسم تا بتوانم شب ها از بیخوابی نجات پیدا کنم، کار شجریان هم همین بود. اون نشانه های این جهان بدیل را میگرفت و تا لحظه ای که آن را در آوازی تصنیف نمی کرد، ارام نمی گرفت. حالا توده خوشش بیاید و جذبش شود یا نشود، مساله فرعی است. توده هم البته در نهایت میتواند او را بشنود و متاثر شود کمااینکه عملا چنین شد. حالا این توده ضعیف باشد یا قوی، منفعل باشد یا فعال، پر شماز باشد یا کم شمار، او ترند شود یا نشود، هیچ کدام سرنوشت و سرشت سیاسی هنر او رو بازنمایی نمی کنند.

اینکه حتا من بی نسبت با موسیقی سنتی، قدرت و تاثیر او را «حس» میکنم، ولو آنکه با آن حس سمپات نشوم، کافی است. چیزی که در شلنگ تخته های جونوورهای جدید خبری ازش نیست.

تبختر و غرور شخصی شجریان نه تنها نسبت به قدرت سیاسی، بلکه حتا نسبت به طرفدارانش از همینجا میاد. از حیث عبوس بودن و تبختر شاید فقط خمینی رو مثل او یافتم. او هم غلیانات و هیجانات توده به نعلینش نبود. هرچند نهایتا تسلیم بازی جهان جدید شد و نه فقط اعمال بلکه میراثش در جهان جدید مسخ شد. میراث مهم شجریان پدر هم شجریان پسر است که او هم درست مثل میراث خمینی مسخ توده و بازار و جهان جدید شد. ماهیت هنر و سیاست عصر ما و عصر کلاسیک تمایزی سرنوشت ساز دارند و نهایتا دلیل شکست شجریان (که با تمثیل فرمانده گردن کلفت اما شکست خورده و مغموم در یادداشت قبل بهش اشاره کردم)، و حتا خمینی درست همین بود. حقیقت اینه که نهایتا فالوورهای تتلو از طرفداران شجریان پرشمارترند و حتا غلظت بیشتر هم دارند، بنابراین هنر شجریان در جهان هنری معاصر، ولو تاثیر گسترده گذاشت، اما نهایتا عرصه را می بازد. اساسا حس مغموم بودن و شکست و نوستالژی در هنر شجریان هم از خودآگاهی به این معنا ناشی شده. خمینی هم شاید کمابیش دریافته بود که کاردستی سیاسیش سرنوشتی جز شکست تراژیک و استحاله نخواهد داشت و برای همین تا آخرین لحظه تلخ کام بود و روز به روز بیشتر جنون سیاسی بر تدبیر سیاسیش غلبه میکرد. او بعد از مرگش، میراث سیاسیش را بی هیچ افق و خط مشی و تصمیم مشخصی پا در هوا رها کرد و منظومه ای التقاطی و پر تناقض به جا گذاشت که تا امروز داریم تاوان تعارض ها و تناقض هایش را پس میدهیم. نه راهی برای انتگره شدن در نظم جهانی پیش پای استیتش گذاشت، نه راه عملی برای مقاومت و رهایی از نظم جهانی. در جنونی بی سرانجام و بلاتکلیفی که دودش در چشم همه اطرافیانش رفت، ایران را رها کرد و ما ماندیم و هاویه ای بلاتکلیف و مضمحل به نام جمهوری اسلامی. شجریان هم در نهایت با میراث موسیقی ایرانی کمابیش همین نسبت را برجا گذاشت. به هر حال تبار این دو مرد به نظرم به جهان کمابیش واحدی می رسد. جهان قدمایی که سیاست و هنرش اساسا گرامر و ماهیت دیگر داشتند. هرچند کارنامه شخص شجریان برای من قابل دفاع تر از کارنامه خمینی است. خمینی هیچ وقت با شکست محتوم جهان بینیش در جهان جدید کنار نیامد، آن را انکار میکرد و برای همین هم کارش به نوعی جنون و شیزوفرنی سیاسی کشید، اما شجریان از ابتدا در موسیقی و هنرش خودآگاهی به شکست محتوم و عصر عسرت هنر قدمایی داشت، و هیچ گاه زودباورانه و خوش باورانه مسحور مظاهر جهان جدید نشد (چنانکه خمینی مسحور جنبش توده و استیت و... میشد)، هرچند با آن دیالوگ میکرد در حد توان خویش. برای همین هم خروجی شجریان پدر میشود شجریان پسر که هرچند نماد انحلال و شکست قدیم در برابر جدید است، اما شکست محترم و پرشوکت است که خود را حفظ و تروما را مهار کرده. درست برخلاف میراث خمینی، یعنی جمهوری اسلامی که هنوز شیزوفرنیک و جنون زده و ناتوان از خود فهمی و کنار آمدن با تروماست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد