آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آزادی، تناهی، تاریخ

آزادی برای موجود متناهی امری از پیش داده شده و آماده نیست. تحقق آن منوط به رویارویی با مرزهای تناهی  وجود خویش است، و هیچ چیز به اندازه ی این رویارویی، سهمناک نیست. بنابراین گریز و بل هراس از آزادی، بیش از آن که اتفاقی ملامت آور باشد،  برخاسته از نیاز اساسی ما به آرامش و امنیت وجودی ست. اما دقیقه ی سرگیجه آور آن است که این تمنا برآورده نمی شود، مگر در احوال آزادی. زین روست که تاریخ به مثابه عرصه ای که این آزادی به آدمیان و میرایان تفویض میشود، صحنه ی تکاپو و ستیزه ی ناتمام و بی غایت ما بوده، هست و خواهد ماند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد