آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

چه کس میتواند نادانی دیگری را ریشخند کند؟

کار فلسفی، تفاوت بزرگی با کار علمی دارد و آن لحاظ وجهه ی نظر تربیتی -pédagogique- در کنار وجهه ی نظر شناختی -épistémologique- به امور است. توضیح آنکه، در لحاظ شناختی صرف، آنچه محل نظر و بررسی و چون و چرا ست، تنها صدق و کذب و استدلال و اعتبار مباحث است، حال اینکه در نگاه فلسفی، افزون بر این، نحوه ی تاثیر محتوای عبارات در فرآیند تربیت مورد توجه قرار میگیرد. در علم، به صرف داشتن نگاهی نادرست، ناموجه، خام یا ساده شده، می توان حکم به رد آن دیدگاه کرد و فرد صاحب آن را، محل قضاوت قرار داد.

حال اینکه به طور مثال، هیچ کس نمی تواند افلاطون را بدان جهت ملامت کند که در محاوره های خود، طرح نظریه ها و فرضیه های ناقص و بی اعتبار و حتا گاه اسطوره ای کرده. آنچه هنر بی بدیل فلسفی افلاطون را آشکار میکند، دقیقا همین دیالکتیک میان مفاهیم و فراتر بردن کانون فکر یونانی از سطح دوکساهای بسا صحیح و معتبر به ایده ها و مفاهیم است. افلاطون همچون مثال فیلسوف، حجت آشکاری بر این حقیقت است که فیلسوف را با ریشخند و تحقیر جهل دیگران نسبتی نیست، بلکه به عکس، همین جهل و نادانی را چنان محل تعلیم و تربیت دیگری می کند، که از پس آن، شعاعی از دانایی فرادید آید؛ چندانکه دانش برتر سقراطی، خود چیزی جز دانایی بر نادانی خویش نیست و نتواند بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد