ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
«آوخ» را «اشک» معنا کردند. اما اگر معنای دو واژه به تمامی یکی باشد، پس چرا دو واژه دگرگون ساختند؟ مگر نه این است که هر «دال» را «مدلولی» است و هیچ دو «دال» را یک «مدلول» روا نیست؟
باری؛ این که باید
به آن تئوری ساختاراندیش زبانشناختی-دگربودگی دال- شک کرد یا به همسانی معنای این
دو واژه، برایم فرقی نمیکند. اما از این وضعیت میخواهم «سو استفادهای» کنم و مبنا
نامگذاری اینجا را واگویم. مراد من از نهادن نام «آوخ» بر این دفتر، همان معنای
اشک بود و هم نبود. «اشک» را از«گریستن» و «فوران احساس» میدانند. این که این حس
شوق باشد یا غم، هیچ تفاوتی نمیکند، شاید شما هم به تجربه «اشکریختن» (و نه گریستن) اندیشیده
باشید و به این رسیده باشید که لحظه سیلان اشک از چشمان، به قول داریوش آشوری
چونان «حِسّانی» است که دیگر نه نام غم دارد و نه نام شوق. توگویی «نحوهی از بودن»
هست که فراموشاش میکنیم و اشکریختن، همان زیستهای است که، آن هستی گمگشته را
برای لمحهای بازمیآفریند. اما دریغا که این لحظه، به کوتاهی جریان این قطره داغ
و شور از چشمانمان است و به سرعت سُرّیدن همان قطره بر صورت میگذرد و باز گم میشود.
من آوخ را نه به معنای آن اشک معطوف به غم یا شوق، که به معنای همان هستی یا نحوهی
وجود گمگشتهای میگیرم که تجربهی زیستهی اشک، تنها نماد آن است.
البته باز میگویم
که این معنا از واژهی آوخ را هیچ جا ندیدم و نخواندم. هیچ سند و ارجاعی هم ندارم
که نشان دهم آوخ به این معنایی است که گفتم. تنها خواستم که با نظر به اصل
دگربودگی دال که در ابتدای این نوشتار بدان اشارت رفت، مجال معنایی و خودساخته را
برای این واژه دست و پا کنم و به اصطلاح آن را برای خودم «جعل» سازم.
به هر حال از تمامی دانشوران واژهشناس و ادبیان و فرهیختگان بابت این «جعل» پوزش
میطلبم!
به امید آن که در این دفتر تازه، افتخار نوشتن نوشتارهایی را داشته باشم که شایستهی این عنوان مرموز باشد.
تا یزدان پاک چه خواهد.....
سلام و خرسندم از مصاحبت و گفتگوی با شما
خانه ی جدید مجازی تان را تبریک می گویم. این سرا به حضور پر رونق تان سامان می گیرد.
معنا و تحلیل اشک همچون تحلیل سکوت، سخت و پیچیده است. اشک ، تنها به ما می نمایاند که چیزی در درون و نهان یک شخص، سیلانی می کند. چیزی درونش را آشفته کرده است. اما در این میان، اشک، نشان از غربت و تنهایی شخص با پیرامونش می دهد. اشک، نشان می دهد باری که بر روان شخص نهاده شده است بر دوش احساسش سنگینی می کند. اشک، فریاد خاموش درون و زبان ناگفته هایی است که مجال بروز نیافته اند. و دست آخر، اشک، قطره های ذوب شده ی عواطفی است که بیرون می جهد.
آری اشک، تنها قطره ی داغ و شور نیست بلکه تجربه ی زیسته ی ما است.
این پست را اتفاقی در گوگل پیدا کردم .اگر جعل بود، چه جعل بجایی بود .
زمانی بر آدمی سخت اشک خواهد گذشت که جانش از گوشه ی چشمانش می چکد . بی توان باز داشتن از ریزش آن . نه نه بهتر است بگویم شمع وجود آدمی که خوب گُر گرفت ، دیگر نه شانه ای می لرزد نه بغضی راه نفس را تنگ میکند نه هق هقی شنیده می شود همانگونه که هوا وارد کالبد می شود شمع ذوب می شود ... همانگونه اشک . که حتا پاک کردنش از گونه فراموشت می شود .
آری اشک زندگی است .
بنام خدا با سلام خدمت شما مدیر گرامی شما می توانید فقط با پرداخت ده هزار تومان صاحب یک پنل پیامک همراه با خط اختصاصی ارسال و دریافت شوید. با این خط می توانید پل ارتباطی جدیدی برای کاربران خود فعال نمائید.لازم به ذکر است پیامک های نرفته به شما برگشت داده می شود.همچنین می توانید خط مورد علاقه خود را میان ده هزار خط انتخاب نمائید .جهت دیدن دمو و ثبت نام به آدرس زیر مراجعه فرمائید panel.mida -co.ir/register.php شماره تماس 09125063543 با تشکر میدا