ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
من فلسفه را به
شکلی آکادمیک آغاز نکردم. رشته درسیام فرسنگها با فلسفه و علوم انسانی فاصله
داشت و افراد پیرامونم بیش از هر چیزی با فلسفه غریبه بودند. بین اندک دوستانی که
داشتم و دارم هم کسی فلسفهخوان و فلسفهدان و حتا فلسفهدوست نیست.
وقتی بین چنین افرادی زندگی کنی، دست کم این سود را میبری که دوگونه "سپهرِ
زیست" داشتهباشی اما در مقابل حس خاص تنهایی همیشه با شما ست و گریزی از آن
نداری. هر تلاش و کوششی هم برای وارد کردن دوستانت از یک "سپهر زیست" به آن دیگری،
"جهدی مذبوحانه" و "بیحاصل" است. از باب نمونه، بارها تلاش
کردم تا شماری از دوستان "نافیلسوف"ام را با فلسفه آشنا کنم که مصداق
همان "جهد بیحاصل" شد!
بدیهی است نخستین پرسشی که این دوستان نافیلسوف از من میپرسیدند "فلسفه
چیست؟" یا دست بالا "کار فیلسوف چیست؟" میبود. از طرف دیگر، مزاج شکاک
و فلسفهاندیشم هم به من اجازه نمیداد تا با کلیشههایی چون "فلسفه یعنی
اندیشیدن" و .... دست-به-سرشان کنم.
این موضوع همچنان باقی ماند تا به کتاب حکمت شادان نیچه رسیدم، نیچه در مقدمهی
این کتاب ژرفاش، "کد"های طلایی برای پاسخ به این پرسش میدهد که
رمزگشایی از این کدها، از شیرینیهای فلسفه نیچه است که که حیفم آمد آن را از کام شما
دریغ بدارم.
در ادامه شما را با قلم "خونین" نیچه وامیگذارم تا این "خونیننبشتهها"
خود با شما سخن بگویند، بیهیچ تفسیر و تاویل مزاحم:
..... فیلسوفی که حالات گوناگون سلامتی را پیوسته از سر گذرانده و میگذراند، به همان اندازه فلسفههای گوناگون را پشت سر میگذارد. او هر بار کاری جز این ندارد که حال روح خود را معنویتر ساخته و برای روح خود با کنارهگیری از امور فکری، فاصلهای درخور، نسبت به آن امور ایجاد کند. همین هنر تغییر حالت روحی فلسفه نامیده میشود. ما فیلسوفان بر خلاف مردم چنان آزاد نیستیم که تن و جان را از یکدیگر تفکیک کنیم و یا حتی جان را از اندیشه متمایز سازیم. ما قورباغههای اندیشمند نیستیم که دستگاههای سرد و بیروح ظبطکننده باشیم. ما باید اندیشههای خود را همواره از میان درد و رنج به دنیا بیاوریم. باید همچون مادر،هرچه از خون، قلب، آتش، شادی، شور و هیجان، بیقراری و خودآگاهی خود داریم به آنها ببخشاییم. برای ما زیستن یعنی تبدیل پیوسته آنچه هستیم و آنچه مربوط به ماست، به نور و شعله. ما کاری جز این نمیتوانیم انجام دهیم. ...
{حکمت شادان، نیچه، پیشگفتار دوم نویسنده}(باکمی ویرایش)
من از گودر نوشته هات رو میخونم، خوشحالم که باز هم نوشتی
من تازه قدم توی راه فلسفه گذاشتم،
نوشته هات رو دوست دارم یه جورایی برای من تاپیک و موضوع ایجاد می کنه برای فکر کردن و یاد گرفتن.