ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
هفتهی عجیبی بود، هر روزش ماجرایی داشت که فقط یکی از آنها برای از-پا-درآمدنام بسنده بود... و البته با شگفتی فراوان، در حالی که باورش برایام سخت، سخت است، باید بگویم: هنوز از-پا-نیفتادم!
رخدادهایی شگرف، از خودکشی ناکام نزدیکترین دوستام تا دستگیر شدنام، در یک اسفند (آن هم در دانشگاه، که روزگاری باید سنگر دانشجو میبود)..... از گسسته شدن بند رفاقتام با قدیمیترین دوستان تا ...
در میانهی هجوم این همه رخداد غریب، در هنگامهی سختترین روزگار ایران نجیب، تشنهی لمحهای آرامشام، خواهم یافت؟
نمیدانم!
آرزوی آن داریم که این وضعیت عوض شود ...
با درود
ارجمند گرانمایه برای آسودگی باید کوشید و می بینم که می کوشید. اگر نتیجه نمی دهد اگر آسایشی دست نمی دهد یا کوششمان کم است یا باید صبر کرد تا این کوشش میوه بدهد. اندکی صبر سحر نزدیک است. پیروز باشید.
لطفاْ به شوریده سر هم سری بزنید.
آنگاه که ما رخ نمی نماییم - رخدادها از پی هم می آیند. در غیاب ما. بر سر ما می بارند و ما را به انفعال می کشانند. شاید اگر ما حضور داشته باشیم - دست کم در خلق شان سهمی را طلب کنیم.
با این همه می دانیم رخ خواهد داد آن چه باید و ما را در بر خواهند گرفت. و شاید از تامل و حوصله چاره ای نباشد.
دوست عزیز خالصانه می گویم رزیم غذایی تان را تغییر دهید. و در برنامه روزانه تان حتما دویدن را بگنجانید!!