ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دلیل زیستن در این
دنیا چیست؟
چون آسمان آبی ست؟!
یا آن که زمین خاکی ست؟!
و یا چون عشق در رگ عاشق جاری ست؟
و یا این که هستی را خداوندگار زیبایی ست؟
نه! هیچ کدام دلیل بودن نیست
هیچ بهانهای برای ماندن نیست
اما تو بمان
که بودن ات، خود تنها دلیل زندگانی ست
زیبایی کلام گاهی انسان را به اوج می برد ...این قطعه یکی از همان اوج ها بود
بودن دلیل زندگانی
گاه اوج ها خود به سراغ آدمی می آیند، سرودن این قطعه نیز برایم چنین بود. هر چه که باشد هیچ قطعه ای اگر قطعه باشد، از برای سراینده اش نیست...
با سلام
البته هر کسی فلسفه ای برای زیستن وماندن دارد.
ولی فکر میکنم از نگاهم منطق سعدی بسیار زیباست:
گفته بودم چوبیایی غم دل با توبگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
درود.ازنوشته تان حظی بردم.چه خوب که شماهنوزهم دلیلی برای ادامه زندگی داریدولی من...
:)))
سلام علیکم.
من در یک متن عیناً چنین دیدم:
«دریدا لغت «مهمان نوازی» را به جای تسامح به کار می برد.»
پایان نقل عین متن.
قاعدتاً یعنی دریدا به جای لغت اروپائی ی تولرانس یک لغت اروپائی ی دیگر به کار می برد، و لغت اروپائی ی اخیر را در فارسی می گویند «مهمان نوازی» (البته شاید هم نگویند «مهمان نوازی»، و متن خلاف اصطلاحات بوده).
من الان در
http://lilymoslemi.blogfa.com/post-205.aspx
دیدم:
محمد ضیمران در کتاب «ژاک دریدا و متافیزیک حضور» در باب مهمان دوستی و دیگر نوازی (hospitality) بر این نکته اشاره می کند
پایان نقل از لینک.
من البته در جست و جوهایم hospitiality و hospitality پیدا کردم در متون انگلیسی و فرانسوی، ولی این که اینها در فارسی چه معادلی ندارد، به چیزی نرسیدم.
منون می شوم راهنمائی کنی.
درود بر تو
من می روم - او به راه می آرد باز
میخشکم و او نهال می کارد باز
در من که به مرگ خویش راضی شده ام
این چیست که میل زندگی دارد باز؟!
با خواندن این قطعه از تو دلم خواست این قسمت از چنین گفت زرتشت را یکبار بلند بخوانیم که چه سخاوتمندانه و بزرگوارانه نوشته شده است و روح بزرگ نویسنده اش را بر ما آشکار میسازد:
"شرمسار، سرافکنده، دست و پا گم کرده ، چون پلنگی ناکام در پریدن: بسا شما انسانهای والاتر را دیده ام که این چنین کنار می خزیده اید. در افکندن تاس یکبار ناکام شدید، اما چه غم، ای تاس بازان! شما شوخی و بازی را چنان که باید نیاموخته اید! مگر ما همیشه گرد یک میز بزرگ شوخی و بازی ننشسته ایم؟ و اگر در کاری بزرگ ناکام گشته اید، آیا معنی آن این است که شما خود ناکامان اید؟ و اگر شما خود ناکام گشته اید، آیا معنی آن این است که انسان ناکام گشته است؟ و گیرم که انسان ناکام گشته است.باری چه باک! "
چنین گفت زرتشت
خوشحالم که روزنه ای را در این وبلاگ می بینم و من ارزش این روزنه را می دانم و آن را با امیدهای واهی آدمهای سطح مقایسه نمی کنم ... حتی اگر این روزنه موقتی باشد به سمت تو !
سلام
از معنای زندگی سروده اید.
اگر یافتید مرا نیز خبر کنید. گرچه می دانم معنا، کشف کردنی و یافتنی نیست. کالایی نیست که بتوان آن را سوپر مارکت خرید و به دست آورد. بلکه خلق کردنی است. باید آن را آفرید
منظورم این بود اگر راهی و روشی برای خلق معنای زندگی یافتید خبرم کنید
سلام
باشد! قول می دهم.
چیزی بنویس برادر ...
درود .
درود بیشتر
زیبا بود
و ..
از یه لحاظ میشه گفت که :
جانا سخن از زبان ِدل می گویی
و از یه طرف :
بوی ِدهان بیان کند
تو به زبان بیان نکن!!!!!!!!!!
از ظن خود شدی یار من!!
که بودن ...
اما تو بمان تنها ...