ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
روزگاران را رازی ست،
رازی به ژرفای انسان،
به بلندای شب طوفان،
رازی که جز به سکوت نبایدش گفت
پس بنیوش که چه فاش میگوید
تنهاییات به راز؛
اکنون که خدا مرده است و تنهاییاش میراث ماست
بنیوش آن که خدا مگر به «تنهایی» نگفت...
که تنهایی، تنها یادگار ما از خداست.
دیشب به سراغ یار خود رفتم مست
آهسته به در زدم که کس اینجا هست؟
یک سایه ز لای در برون آمد و گفت:
در خانه کسی نیست سپس در را بست!
در خانه کسی نیست....
با سلام
این اشعار را می توان گفتمانی در برهه ای از تاریخ فکر واندیشه این مرزوبوم دانست.
تنهایی ذاتی ماست، چیزی بیش از یک گفتمان.....
تنهایی تنها یادگار ما از خداست؟
نیست؟ شاید نباشد.....
هر چه که نبود، اگر خدایی بود، تنها بود.....
سلام
آری " تنهایی " تنها یادگار خدا برای ما ایرانیان است. به همین دلیل کار جمعی نمی توانیم انجام دهیم. هر وقت از این میراث دور شدیم شاید.
فقط ما ایرانیها تنهایی را میفهمیم؟!؟
به گمانم یگانه مردم بیگانه با تنهایی هستیم. چه راههای بیمعنایی برای برای گریز از آن اختراع نکردیم....
میراث است یا جام شوکران
جام شوکرانی به میراث....
خدا وقتی واحد شد وقتی دیگر خدایان نبود و شد خدا مرد... انسان واحد چی؟ امروز انسان از هر زمانی متنوع تر شده است اما سیاست های همانند خواهی و مشابه سازی از همه ی این ۷ میلیارد آدم توانسته تقریبا انسانهایی واحدی بسازد با این حساب مرگ انسان نزدیک است!
و دیری است که انسان مرده، از آغاز آفرینش اش!