آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

برای شکسته بالان

تو را به قداست آرزوهای محال،

تو را به سعادت رویش زیبای نهال،

تو را به زیبایی خنده به تلخی روزگار،

تو را به شیرینی لحظه‌ی انتهای انتظار،

تو را به نام پاک یگانه پروردگار،

تو را به عشق،

تو را به تو سوگند:

مبر از یاد پرواز را...

اگرچه بسته بال‌هایت به تیمار،

پروای پرهای پرواز بدار،

آسمان گاه اوج گرفتن ماست،

بپر که پرواز، تنها ما را سزاست....

نظرات 4 + ارسال نظر
افسانه یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:35 ب.ظ http://ariagirl.persianblog.ir/

چرا دشوار ترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد کنی آزاد است؟!!!

ریچارد باخ

خلیل دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

" پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مردنی است "

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
نمی دانم چه تفسیر روانکاوانه یا ... دارد، که خیلی سالها است (از کودکی؟) یکی از رؤیاها یا خوابهایم (مرز بین خواب کاملاً نااگاهانه و خوابی که انسان نیمه اگاه است و شاید حتا خواسته هایش و اراده اش و ... تا حدی نقش دارد و اثر دارد در بقیه ی خواب و رؤیا ...؟) پرواز کردن. نه پس از پرنده شدن. بلکه با همین جسم انسانی، می روم آسمان.

مهدی نادری نژاد سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
شعرتان را خواندم.
بسامد و تکرار موضوع پرواز در اشعار شاعران معاصر خود نمود ونشانی از سیر سیاسی و اجتماعی دوران است.
یاد شعر فروغ افتادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد