آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

پوزش...

پیش از عید خرده‌نوشته‌هایی که در پست پیشین قولش را داده بودم، جمع آوری کردم و بنا به برنامه‌ریزی ام، تا روز 28 اسفند می‌بایست نخستین بخش‌شان را در بلاگ می‌گذاشتم. اما سفری ناخواسته از راه آمد و نشد..

سپس کسالتی خُرد در سفر، همسفر وجدان نا آرامم شد، تا روزهای آخر عید و موعِد بازگشت...

که اتفاقی رخ داد که فکرش را هم نمی‌کردم، یک تصادف کوچک و ملاقاتی کوتاه با آستانه‌ی نیستی!

حال با حالی کمابیش خوش و ناخوش! بازگشتم که در چرک‌نوشته‌های بلاگم به یادداشت‌های پراکنده‌ام رسیدم پیرامون مفهوم زمان!

هنوز نتوانستم نظم و انسجامی که می‌خواستم به آن‌ها ببخشم، چه بسا که «پاک کنم این تخته سیاه را» و باز از نو بنویسم...

امید دارم به زودی کاری را که وعده‌اش را داده بودم به انجام رسانم و از خجالت دوستان بامحبت و اندیشه‌ورم، بیرون آیم..

دستِ آخر پوزش از این که ناگزیرم اکنون بابت دیرکردم پوزش از شما بخواهم!


پ.ن: سال نو خورشیدی و بهار طبیعت را با کمی تاخیر، به همه دوستان شادباش می‌گویم.

نظرات 3 + ارسال نظر
ققنوس خیس پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:14 ق.ظ http://ghoghnoos77.blogsky.com

آوخ! چه کرد با ما این جان روزگار...

سوفیا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام فقط خوشحالم که کارتان بیخ پیدا نکرده.
برایتان سلامت روزافزون را ارزومندم
شما هنوز باید باشید تا از محضرتان استفاده بریم!

اشک - غریبه جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ http://tashkan.blogsky.com

امیدوارم سال خوبی داشته باشید
یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد