ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
میتوان به انسان دیگر هم اندیشید، میتوان اندیشید به دینامیسم زایا ی فعل توانستن، در برابر فعل سرکوب گر و اخته کننده ی بایستن.
میتوان ارزش هایی دیگر، تفکری دیگر، و حتا بدن هایی دیگر را اندیشید.
وضع کنونی، تنها یک پاسخ ممکن به پرسش زندگی ست، میتوان به پاسخ های دیگر هم اندیشید...
در این میان ...
اقل بودن و اعداد را بر نتابیدن
و از اندیشیدن نهراسیدین
و از نهراسیدن طرحی نو در انداختن
و زنده زنده نمردن
و شعر ٍزیستن را تا عمق جانش سرودن ،
و عطر خوش استعارات را چشیدن
و ....
میدانید چه پرسشی برایم بی جواب می ماند ؟
آیا همین من !
من ٍ مدعیٍ اندیشه ی بی هراس ! تابٍ نو اندیشیٍ جانی را که بدان جان باختم دارم ؟
اگر از نو تر شدنش شکستم ؟
به گمانم دوباره شاعر شوم و اینبار در وصفش ...
و در وصف جان ناسپاس و بی مقدارش ، بغض اهل ارزش را ذوب کنم ... ارزشهای دیگر !
هرگاه به این توانایی کثیر دست یافتم که یافتن ارزشهای نوتر از من را برایش مبارک بدانم ، انسان دیگرم !