آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

لیوتار چه می‌گوید؟

برخورد با اندیشه وران فرانسوی - به ویژه که به نام پست مدرن هم شهره باشند - در این دیار، برخود مضحکی است. در حالی که تنه و ریشه ی اصلی آثارشان رنگ و بوی کلمات فارسی نگرفته، فارسی زبانان مترصند تا مخالفت و موافقت خود را، بی وقفه و به هر مناسبت با آنان ابراز کنند.

به طعنی زننده می‌گویند «روزگار جان لاک و نیوتن و اسپینوزا و... سرآمده.دوره دوره ی لیوتار و بودریار و جاستین بیبر و اینهاست.» توگویی این دلوز و نگری و دیگر پست مدرن ها نبودند که همان اسپینوزا و هیوم و ... را بازخوانی کردند. برای ریشخند هم معجونی از لیوتار و جاستین بیبر می پزند که تنها از سرانگشتان آش پزهایی بر می آید که سنتز مستر پوپر و لیدی گاگائند!

آن هم نه پوپر منطق اکتشاف علمی، پوپری در حد فحش نامه های بی سر و ته و کین توزانه ی جامعه ی باز.

این «لیدی گاگائیسم» را، هر چند که آزار دهنده باشد، نباید جدی گرفت. در این وضع، نقد، حتا اگر هم وارد باشد، آن چنان حیاتی نیست، که فهم. پست مدرنیسم، وضع پیچیده ای ست، بنابراین سخنِ مربوط گفتن، پیرامون آن نیز لاجرم پیچیده است.

باری، آنچه در ادامه می آید فلسفه‌نوشتی است روان، روشن و مستدل، از دوست عزیزم، علی خدادادی.

گواهی بر این مدعا که می توان با لیوتار و دیگر اصحاب پست مدرنیسم، از دری غیر از کین توزی های ایدئولوژیک مواجه شد!


«لیوتار و تفاوت»


مادر و فرزندی را در نظر بگیرید یا کتابی روی یک میز یا مقاله‌یی درباره کافکا. در مثال اول «مادر بودن» مشروط به وجود فرزندی است و «فرزند بودن» هم منوط به داشتن مادری. سوژه «مادر بودن»، «روی میز بودن» یا «درباره کافکا» بودن را نسبت با ابژه‌، یعنی «فرزند»، «میز» و «کافکا» شکل می‌دهد. آنچه در شکل‌گیری این سوژه‌ها و ابژه‌ها اهمیت دارد، «در ارتباط بودن» آنهاست. در واقع در سه مثال بالا هیچ‌یک از طرفین، قبل از ورود به رابطه وجود ندارند و به وسیله رابطه ساخته می‌شوند. رابطه «مادر-فرزندی» است که هم به مادر شکل می‌دهد و هم به فرزند. تنها چیزی که در این میان واقعیت دارد و متقدم است رابطه است. در دو مثال دیگر هم نوع خاصی از رابطه باعث به وجود آمدن نوع خاصی از سوژه و ابژه می‌شود. فرض کنیم در مثال اول نوع رابطه به جای «مادر-فرزندی»، «خواهر- برادری» بود. در این صورت سوژه و ابژه به جای مادر و فرزند، خواهر و برادر بودند و این یعنی نوع دیگری از «بودن»/«واقعیت داشتن». این نوع روابط است که نحوه بودن چیزها را تعیین می‌کند. ماهیت هر شیء، رویداد یا شخصی را نوع رابطه‌هایش با دیگر اشیا و رویدادها و اشخاص تعیین می‌کند. موجودات رابطه‌هایشان هستند؛ یعنی تاثیرهایی که می‌گذارند یا می‌پذیرند. روابط بر هویت‌ها مقدم‌اند. هر هویتی را روابط تعیین می‌کنند. لیوتار هر یک از این رابطه‌ها را «عبارت» می‌نامد. با این نامگذاری او تلویحا به ما می‌گوید که «همه‌چیز عبارت است» یا «هستی از عبارات تشکیل شده است». چیزی بیرون از عبارات یا مقدم بر آنها وجود ندارد. هر تماس، برخورد یا رابطه‌یی مستلزم گونه‌یی عبارت است. باید در نظر داشت که عبارت تنها زبانی نیست و هر نوع برقراری رابطه را شامل می‌شود؛ عشق، نفرت، سکوت، بی‌اعتنایی، هجوم و... همه نوعی عبارتند. لیوتار می‌گوید: «هر عبارتی که محقق می‌شود جهان خود را، یعنی سوژه، ابژه، مرجع و معنا را می‌سازد.» اینها هیچ‌یک پیش از تحقق عبارت وجود ندارند و جهان مجموعه‌یی از عبارات محقق شده است.


اما «تحقق» یک عبارت به چه معناست؟ گفتیم که عبارت محقق‌شده عبارتی است که سوژه و ابژه و مرجع و معنایش مشخص شده باشد. در واقع عبارت یک فضای بس‌گانه و متکثر است که در خود، بی‌نهایت سوژه و ابژه و مرجع و معنای نهفته دارد. عبارت یک پاره‌ گفتار یا یک جمله نیست. در اینجا باید از برگسون و تفاوت امر واقعی و امر نهفته کمک بگیریم. امر واقعی چیزی است که شکل گرفته و محقق شده و حد و مرزش مشخص است اما امر نهفته، بس‌گانگی‌ای است که به امر واقعی اجازه محقق شدن می‌دهد. امر نهفته مانند اطلاعاتی است که در یک ژن حک شده اما به صورت متحقق وجود ندارد. این اطلاعات امکان شکل گرفتن بی‌نهایت انسان ممکن را در خود دارند اما تنها یک نوع بدن، با یکسری مشخصات از میان این امکانات متحقق می‌شود. امر نهفته همان «تفاوت» محض است که به صورت مجازی در هر امر متحققی حضور دارد. عبارت، همین بس‌گانگی نهفته است. فضایی است که امکان ایجاد بی‌نهایت ارتباط و در نتیجه ساخته‌شدن بی‌نهایت سوژه و ابژه را در خود دارد اما هر بار تنها یکی از این ارتباطات نهفته محقق و واقعی و مابقی حذف و سرکوب می‌شوند و نهفته باقی می‌مانند. هر ارتباطی که به وجود می‌آید همواره چیزی بیش از خود ارتباط است: مجموعه روابط نهفته‌یی که محقق نشده‌اند.


می‌توانیم از مثالی بسیار معروف برای توضیح دادن عبارت به مثابه تفاوت کمک بگیریم: داستانی از بورخس با عنوان «دو شاه و دو هزارتو». در این داستان شاه بابل هزارتویی می‌سازد چنان پیچیده که بیرون آمدن از آن برای هیچ موجودی ممکن نیست. وی ‌میهمان خود را که شاهی عرب بود به درون این هزارتو می‌فرستد اما شاه عرب شامگاه راه برون‌رفت از هزارتو را می‌یابد. سال‌ها بعد نوبت به شاه عرب می‌رسد تا میزبان خویش را که اکنون اسیر اوست بیازماید. او شاه بابل را به هزارتویی می‌اندازد که نه پلکانی دارد و نه دالان و دیوار و دری: صحرا. شاه بابل هلاک می‌شود.


در این داستان فرق بین امر نهفته و امر محقق‌شده را می‌توان بهتر درک کرد. هزارتوی شاه بابل در واقع یکی از امکانات محقق شده است. او هزارتوی خود را بر زمینی صاف (صحرا) ساخته و به آن شکل داده است. در حالی که هزارتوی شاه عرب، یک فضای خالی است که می‌توان بی‌نهایت هزارتو در آن ساخت. فضایی که آغازی و میانه و پایانی ندارد. صحرا در این داستان همان فضای بس‌گانه و نهفته‌یی است که هر هزارتویی که در آن ساخته شود تنها یک امکان محقق شده آن است. عبارت نیز مانند صحراست. هر ارتباطی که در عبارت محقق می‌شود تنها یکی از بی‌شمار امکانات موجود در عبارت است. می‌توان نتیجه گرفت که در دل هر عبارتی تمامی جهان وجود دارد اما فقط قسمتی از آن «بیان» می‌شود (جوهرهای فردی لایب‌نیتس یعنی «موناد»ها را به خاطر بیاورید). در واقع آنچه به دنیای واقع شکل می‌دهد همین مساله «بیان» است. یعنی آن قسمتی از عبارت که محقق می‌شود و سوژه‌، ابژه، مرجع و معنای خود را شکل می‌دهد. در هر عبارت بی‌شمار سوژه و ابژه به صورت مجازی و نهفته وجود دارد اما تنها قسمتی از آنها امکان تحقق می‌یابند.


می‌توان نتیجه گرفت که در دیدگاه لیوتار 1- همه‌چیز یک چیز است: عبارت. 2- چیزی بیرون از این هستی نهفته وجود ندارد. 3- جوهر همه‌چیز تفاوت است. این تفاوت است که بر هر شباهت و این‌همانی مقدم است. عبارت است که دنیا را می‌سازد و عبارت چیزی نیست جز امکان‌های متکثر هستی که قسمتی از آن در امور واقع «بیان» می‌شود. هر موجودی همواره چیزی بیش از آن موجود است. چیزی که تحقق نیافته و به صورت مجازی باقی مانده است. سیاست از دیدگاه لیوتار تلاش برای محقق کردن و بیان همین امور نهفته پیرامون هر موجود است. گسترش هستی: امکانات متکثر زندگی.


منبع: روزنامه اعتماد/ بیست و سوم مهرماه
نظرات 3 + ارسال نظر
سوفیا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ق.ظ


درود
تاملات دم مرگ!

1- دیالوگ نفی نابرابری ، امتیاز و قدرت است.
2- اندیشیدن همانا خندیدن است. و اندیشیدن همانا ستیزیدن است.
3- خرد ورزیدن همانا قهقهه زدن است.
4- هنرورزیدن زیستن است اما هنر ورزیدن بی خردورزیدن همانا ویرانیدن است.
5. هنرورزیدن رستن است، عقلیدن، بلعیدن است اما خردورزیدن همانا افشانیدن است!
.
.

* جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ

"...و عبارت چیزی نیست جز امکان‌های متکثر هستی که قسمتی از آن در امور واقع «بیان» می‌شود"

و بیانگر این " بیان " ما هستیم که نمی دانیم در واقع چه میزان از توانمان را درونمان هنوز نهفته داریم و بی مصرف !
....
ممنون یادداشت ارزشمند و قابل تاملی بود .

مستوری و نامستور شدن هستی ما، و توانایی هایش، زیباترین راز زندگی است...

ارمیا شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:42 ق.ظ http://rapandish.blogfa.com

سلام ...حال شما خوبه ؟
شما فایل صوتی تصویری آموزش فلسفه غرب سراغ ندارید ؟ من هرچی دنبالش میگردم پیدا نمیکنم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد