آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

روی آورندگی، روی دادگی، روی داد

هایدگر مفاهیم ویژه ای در فلسفه ی خود می آورد، که برای فهم آنها نیاز به شناختی جدی از تفکر پدیدارشناسی داریم. از جمله ی این مفاهیم ویژه، «رویداد» یا «رویداد از آن خود کننده» است که گاهی بدفهمی های غریبی از آن شده. گاه آن را به نگاه آخرالزمانی ربط داده اند و گاهی هم به شعربافی و مبهم گویی هایدگر. این داستان کژفهمی، بیشترِ مفاهیمِ «هایدگر پس از چرخش» را در بر گرفته، ازجمله مباحثش درباره ی شعر، هنر، تکنیک و ...

ریشه ی اکثر بدفهمی ها، چنانکه گفتم، بی توجهی به مبانی پدیدارشناسی و روش شناسی ویژه ی آن است. به همین مناسبت، در ادامه، قسمتی از مقدمه ی محمدرضا قربانی را می آورم، که برای ترجمه اش از کتاب «درآمدی بر پدیدارشناسی»، اثر سالکوفسکی نوشته. در این فراز تحلیلی-پدیدارشناختی، می توان فهم نخستینی از «روی آورندگی» (intentionality) و نسبتش با روی داد (Ereignis) و روی دهندگی، به دست آورد. فهمی، که تنها می تواند یک تمهید آغازین باشد، اما دست کم این سود را دارد تا درباره ی مبحث مهم و پیچیده ی «روی داد»(Ereignis)، به ویژه در هایدگر، دچار سوتفاهم و تفاسیر بی پایه نشویم. تفاسیر نادرست و بی مایه ای که گاه، دست مایه ی نقدهای بی ربط و بی معنا به پدیدارشناسی و هایدگر می شود.


... اما درباره ی این موضوع که چرا واژه ی «روی آورندگی» را برای این اصطلاح {intentionality} برگزیدم، نخست باید آن را از دیدگاه هستی شناسی مورد بررسی قرار دهم. شاید بتوان گفت که اصطلاح «روی آورندگی»، در پاسخ با «روی دادگی» عین قابل طرح است. نباید کنش «روی آورندگی» را یکسویه و به صورت کنش‌ورانه درک کرد. این اشتباه همانطور که هایدگر اشاره می کند، به جهت مبهم بودن واژه ی «کنش» (act) است. از نظر هایدگر، نسبت میان درگیری ها و رفتارهای زندگانی، یا همان تجربه های زیسته مانند ادراک، قضاوت، عشق، تنفر و ... جنبه هایی از شیء نیستند. بلکه جنبه هایی از خصوصیت «روی آورنده» هستند.

تجربه های زیسته «کنش» هستند، نه به معنای فعالیت، فرآیند یا گونه ای نیرو، بلکه به این معنا که آنها «نسبت روی آورنده» (intentional relation) هستند. کنش ها به آن دسته از تجربه های زیسته اشاره می کنند که دارای خصوصیت روی آورنده اند. روی آورندگی، «ساختار» تجربه ی زیسته است و یک نسبت اضافی (supplementary relation) نیست. منظور ما از روی آورندگی، هرگز یک نسبت عینی نیست که گه گاهی، میان شی فیزیکی و فرآیند روانی ایجاد می شود، بلکه مقصود این است که روی آورندگی، ساختار تجربه ی زیسته است. هایدگر تاکید می کند که نباید «intentionality» را عینی یا ذهنی سازیم. عینی ساختن این اصطلاح یعنی ایجاد یک نسبت عینی میان یک شی فیزیکی و فرآیند روانی، موجب فهم ادراکی از آن، و بنابراین تفسیر باشنده ی روی آورنده از دیدگاه «هستی فرادستی» سوژه و عین می شود. از سوی دیگر، ساختار ذهنی روی آورندگی، منجر به این برداشت غلط می شود که به نظر رسد، «جهت یافتگی به سوی» روی آورنده، به سپهر ذهنی وابسته است. بدین ترتیب، از نظر هایدگر، «اگو در این حالت چیزی است که از سپهری برخوردار است، که در آن تجربه های زیسته ی روی آورنده ی او، خلاصه شده اند.»

از سوی دیگر، از نظر پدیدارشناسی انسان، «مفعول با واسطه»(dative) هستی است. جهان و چیزهای موجود در آن، خودشان را به انسان «می دهند». در مقابل روی آورندگی آگاهی، ما «دادگی» خود چیزها را داریم. هایدگر در سخنرانی سال 1920، در فرایبورگ، از اصطلاح دادگی هوسرل، به عنوان یک واژه ی «سحر آمیز» یاد کرد. او با ایجاد تمایز میان خود-داده (self-given) و جسمانی-داده (bodily-given) به نقش روی آورد خالی در خود-دادگی و نیز پرگشتگی آن در ادراک اشاره می کند، و سرانجام، به این نتیجه ی مهم دست می یابد که «ادراک، به همراه گونه ی خاص دادگی آن (یعنی جسمانی-دادگی) برترین پرگشتگی روی آورنده است». در ادامه ی بحث خواهیم دید که چگونه این دادگی در مفهوم «روی داد از آن خود کننده» بروز می یابد، و چگونه روی آورندگی «در نسبت - با» «روی دادگی» هستی قابل طرح است.


1-4-1) از نظر هایدگر، مهمترین دست یافت پژوهش های منطقی هوسرل که ذات روی آورندگی را، دست کم در اجزای منطقی آن، مورد بررسی قرار می دهد، ساختار زوجی «intentio - intenum» است. Intenum (عینی که به آن روی آورده شده است یا متعلق روی آورندگی)، به معنای باشنده ای نیست که ادراک شده باشد، بلکه «باشنده ای در چگونه ادراک شدن آن» است. مهم «چگونگی روی آورده شده» است. Intentio در پدیدارشناسی، کنش فرض کردن (vermeinen) است و یک ارتباط نزدیک بین فرض کردن و فرض شده، یا نوئسیس و نوئما، وجود دارد. هایدگر تاکید دارد که روی آورندگی را باید در این ساختار، و در وابستگی دوسویه ی آن درک کرد.

1-4-2) از نظر هایدگر، پژوهش های منطقی هوسرل، سرانجام به کشف این موضوع می رسد که باید به هستی باشندگان، به عنوان پدیداری که در شهود مقوله ای به حضور می آید، دست یافت. هوسرل نشان داد که تمام اجزای یک اظهار (expression) نمی توانند به پرگشتگی شهودی دست یابند که در ادراک حسی به دست می آید. برای نمونه، در گزاره ی «کاغذ سفید است»، روی آوردهایی که توسط «کاغذ» و «سفید» نشان داده می شوند، می توانند توسط ادراک حسی هم پاسخ پر شوند؛ اما وضعیت امور هم پاسخ با «هست» (کاغذ چونان سفید بودن) به شهود حسی در نمی آید. بنابراین به کنش دیگری نیاز داریم تا «هست» را بی درنگ به حضور درآورد. این کنش، همانا «شهود مقوله ای» ست. «ساحت مقوله ای» با آنچه به صورت سنتی به آن «هستی» می گوییم، هم پاسخ است. از این نظر، می توانیم موضوع مورد نظر خود را به طریق صوری، به این صورت نشان دهیم: «الف، ب است = الف چونان ب بودن».

برای مثال، هنگامی که می گوییم: قلم روی میز است، در شهود مقوله ای به این نکته دست می یابیم «قلم، چونان روی میز بودن». این «چونان» نشان دهنده ی طریق خاص «بودن» و «هستیِ» قلم است، و به کنش روی آورندگی ما بستگی دارد. بدین ترتیب، «هستی» از وجود رابط (است) رها شده و می توان آن را به عنوان پدیداری که مستقیما به ما داده می شود، در نظر بگیریم. هوسرل نشان می دهد که حدود کامل بیدرنگی پدیدارشناسانه، نه تنها شامل باشندگان، که شامل «باشندگان - در - حالت - هستی - شان» نیز می باشد. بدین تریب، «روی آورندگی»، آشکارسازی باشندگان در هستی شان است.

بنابراین فرد تنها از یک عین آگاه نیست، بلکه از آن عین در یک «طریق» یا «شیوه»ی خاص آگاه است. به دیگر سخن، روی آوردن به یک چیز، همانا روی آوردن به آن «چونان» یک چیز است. انسان به یک عین، «چونان» یک چیز روی می آورد، یعنی تحت یک مفهوم، توصیف یا یک چشم انداز خاص. من میتوانم به «تهران»، چونان «پایتخت ایران»، چونان «زادگاه خود» یا چونان «پرجمعیت ترین شهر ایران» روی آورم. هر یک از این روی آورندگی ها، هستی تهران را به «شیوه»ی خاصی ارائه می دهد.


1-4-3) اگر شیوه ی بودنِ intetum، به «چگونگی روی آورده شده» بستگی دارد، آنگاه شهود مقوله ای، هستی را در چگونه روی آوردن به هستی آن در نظر می گیرد. برای هایدگر، این امر پرسشی را دربر دارد که از پژوهش های هوسرل بسی فراتر می رود: سرشت روی آورد خالی چیست که می تواند توسط هستی «پر شود»؟


1-4-4) هوسرل اثبات می کند که ذات تمام تجربه های زیسته، روی آورندگی است، در واقع چونان حرکتی (جهت - یافتگی - به سوی) که آشکار می سازد (حضور را ارائه می دهد). هایدگر این موضوع را در ساختار «حضور - و - غیاب» مطرح می کند، که از جهتی، همان چیزی است که ارسطو به آن حرکت (kinesis) می گوید. از نظر ارسطو، حرکت خروج از امکان به فعلیت (energia) است، اما هایدگر، آن را به صورت خروج عین از «غیاب - به - حضور» تفسیر می کند. بدین ترتیب، حقیقت یا «آلتیا»، به حضور آمدن چیزی است که در غیاب بوده است.

روی آوردن به هستی، همواره به غیابی «کشیده می شود» (روی آورد خالی) که اجازه میدهد تا هستی از غیاب به حضور در آید (روی آورد پر). حرکت روی آورنده ی انسان (حضور توسط غیاب)، هم پیوند آشکارسازی هستی (حضور از غیاب) است.

آشکارسازی هستی، با این خوانش - یعنی حرکت در معنای کنسیس ارسطو - که همانا هم پیوند حرکت روی آورنده ی مفعول باواسطه ی هستی است، یک «روی داد» است. روی آورندگی، در نسبت با آنچه هایدگر به آن «روی داد از آن خود کننده» می گوید، قابل طرح است. منظور هایدگر از (Ereignis) چیزی غیر از حرکت در معنای ارسطویی نیست.


(درآمدی بر پدیدارشناسی، رابرت سالکوفکسی، ترجمه ی محمدرضا قربانی، گام نو، صص 21-4)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد