آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

اندر راه هستی و زمان - بخش اول

فلسفه ی مارتین هایدگر، به سان تفکر هر متفکر دیگر، فراز و نشیب و تحولات فراوانی را از سر گذرانده. منحنی تغییرات اندیشه ی او، دارای سه، یا دست کم دو نقطه ی تکینگی است. نقطه ی تکینگی نخست اندیشه ی او، به اعتقاد اکثر مفسرین و پژوهشگران فلسفه ی پدیدارشناسی، هستی و زمان است. اثری با حال و هوایی نو، سودایی سترگ و ریشه هایی در پدیدارشناسی هوسرل، فلسفه ی انتقادی کانت و همچنین یونان باستان، و البته ناتمام. هم هنگام با تحولات پرشتاب و خونین اروپا و آلمانِ رایش سوم و همچنین جنگ جهانی، هایدگر به تجدید نظر در شیوه ی فلسفیدن خود، و همچنین تعهد سیاسی خود به حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان پرداخت.

نقطه ی چرخش (Kehere) و تجدید نظرفلسفی او را می توان از رساله ی کوتاه، اما مهم و پیچیده ی «متافیزیک چیست؟» رد زنی کرد و نقطه ی اوج تفکر دوم او را می توان در اثر جذاب و بدیع او، «افادات به فلسفه» یافت. فهم چیستی و چگونگی این تجدید نظر فلسفی، با توجه به دقت و سخت گیری های مفهومی-زبانی هایدگر، جز از راه فهم کامل تفکر نخست او و مبانی روش شناختی اش، ممکن نیست. در واقع تجدیدنظر و چرخش فلسفی هایدگر، بیشتر از آنکه ناشی از خطا یا تصمیمی از سوی شخص او باشد، نمایانگر یک ضرورت درون‌ماندگار (Immanence) در تفکر نخست او بود. چنانکه او بعدتر و در کتاب «افادات به فلسفه» تصریح می کند، هستی و زمان، اثری مبهم و متعلق به دوران گذار است.

از دیگر سو، چنانکه پیشتر اشارت رفت، تجدید نظر فلسفی هایدگر از پروژه ی هستی شناسی بنیادین، همزمان با رویگردانی سیاسی او از حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و رایش سوم بود. می توان نشان داد که نسبت بین این دو چرخش در زندگی هایدگر، چیزی فراتر از یک همزمانی ساده یا تصادفی است و چنانکه پاره ای از مفسرین او، کسانی مانند فیلیپ لاکو-لابارت نشان داده اند، میتوان تمام پروژه ی دوم هایدگر و رویداد اندیشی و تفکر در ذات تکنیک و هنر و سرآغاز دیگر تاریخ تفکر را به گونه ای تصفیه حساب فلسفی او با نازیسم و تفکر نیهیلیستی آنان به شمار آورد. و البته این را به هیچ وجه نمی توان این را به این معنای سخیف گرفت که تفکر هایدگر فاشیستی است یا دست کم تفکر نخست او، چنین است. مساله چنان که در بازاندیشی فلسفی خود هایدگر بر تفکر نخستینش، آن را نشان میدهد، گونه ای مواجهه ی مبهم و مبتنی بر مفاهیم متافیزیکی (مفاهیمی عمدتا کانتی و استعلایی) با مساله ی عبور از متافیزیک و پرسش هستی است. در عمل، این ضعف روش شناختی-زبانی است که موجب ناکامی تفکر نخست او می شود و همین ضعف نیز مایه ی دل بستن فیلسوف ژرفنگر ما به نازیسم و تعهد سیاسی ده ماهه ی او به آن حزب می شود. در واقع این خود هایدگر بود که به ما آموخت هر کنش فلسفی-وجودی انسان، لاجرم دارای ساختاری تاریخی و زمان مند است، بنابراین فهم نسبت بین شکست فلسفی نخست او و شکست یا اشتباه سیاسی او، نه کنشی سیاست زده برای راضی کردن ژورنالیست های سطحی و لمپن های تئوریک؛ بل ضرورتی درون ماندگار از سوی فلسفه ی هایدگر است.

و البته چنین پژوهشی نیز، نه برای فروکاستن شکست سیاسی او به شکست فلسفی اش یا بالعکس است، و نه کنشی جهت تطهیر و بی گناه جلوه دادن هایدگر است. این مساله، یک دغدغه از سر کنکجاوی نیست، بلکه مساله ی عصر ما و موقعیت سیاسی و تاریخی دوران ماست. در واقع تمام آنچه از هایدگر باقی مانده، بیش از آنکه بخواهد شبیه یک سسیستم یا مکتبی فلسفی باشد که پاسخ پرسش هایی از پیش تعیین شده را بدهد، گونه ای پروبلماتیک و طرح مساله است و همچنین ارائه ی شیوه هایی نظام مند برای بسط و فهم مساله. مساله ای که می توان آن را مساله ی نیهیلیسم و تاریخ دانست. بنابراین این پژوهش بیشتر «استفاده از زندگانی سیاسی خود هایدگر، برای پیش برد طرح فکری» اوست.

و برای همین هم میتوان گفت تفکر فلسفی دوم و چرخش فکری او، نه انکار و نقض تفکر نخستش؛ بلکه همچون «رخدادی» ست که در راه پژوهش فلسفی خود با آن مواجه شده و تاثیری جدی در زندگانی سیاسی  فلسفی اش بر جای نهاده. فهم معنای این رخداد، میتواند هم پروژه ی فلسفی او و هم ذات فلسفی پدیده ی نازیسم را، که هر دو از تعینات تاریخی و نیهیلیسم کنونی است، برای ما مقدر سازد.

باری؛ چنانکه گفته شد، گام نخست برای این مهم، فهم مباحث و مبانی روش شناختی است که از تفکر نخست او و هستی و زمان آغاز شد و ما را وارد ماجرای تفکر فلسفی هایدگر خواهد و آن رخداد و ناکامی فلسفی-تاریخی را دقیق تر برایمان مفصل بندی (articulation) خواهد نمود.

در مجموعه نوشتارهای «اندر راه هستی و زمان» می کوشم با کمک کتاب « Heideggers Contributions to Philosophy» اثر «Daniela Vallega Neu»، رهیافت کلی هایدگر در کتاب هستی و زمان و تفکر دور نخستش را تبیین کنم، و از این راه تمهیدات لازم را برای پژوهش مهمی که پیشتر به آن اشاره شد را فراهم آورم.

شیوه ی کار به این صورت خواهد بود که در ابتدا ترجمه ی مستقیم قسمتی از کتاب آورده می شود و سپس میکوشم در قالب نکاتی کوتاه، به توضیح و شرح این متن پیچیده و موجز بپردازم.

دلیل انتخاب اثر فوق؛ نگاه سیستماتیک نویسنده به تمامت تفکر هایدگر و کوشش جهت تفسیر اندیشه ی نخست هایدگر مبتنی بر خطوط اصلی اندیشه ی دوم او می باشد. لازم به ذکر است که از اثر فوق، ترجمه ای به قلم محمدرضا قربانی، با عنوان «درآمدی بر افادات به فلسفه ی هایدگر» از سوی نشر گام نو ارایه شده که نگارنده جهت ترجمه از متن اصلی، از قسمت هایی از آن کمک گرفته.

در ادامه بخش هایی از متن پیش گفته از فصل نخست، تحت عنوان «رهیافت هستی و زمان» آورده شده :

رهیافت هستی و زمان

هایدگر، وظیفه ی اصلی هستی و زمان را تفسیر زمان به مثابه افق استعلایی پرسش از هستی معرفی میکند. این موضوع همان هستی شناسی بنیادین است که با تحلیل دازاین (هستی انسانی) فرآهم می شود. در تحلیل دازاین امکان دست یابی به پرسش از هستی بماهو وجود دارد، چرا که دازاین دارای هر دو خصلت «انتیک» و «اونتولوژیک» می باشد. دازاین یک چیز (هستنده) است، که در فهم خود از هستی، هستی بماهو را آشکار می کند. همانطور که هایدگر در بخش 4 هستی و زمان مشخص می کند، «تمایز انتیک دازاین {از دیگر هستنده ها} در این است که او هستیِ اونتولوژیک دارد»، به این معنا که، دازاین یک هستنده است که، در تمایز با دیگر هستنده ها، چنان برساخته شده که در اگزیستانس خود می‌تواند هستی بماهو را آشکار کند. بنابراین تحلیل دازاین ما را به سوی پرسش از هستی بماهو راهبر خواهد شد.

دازاین خود را به شیوه ای پیشا-نظری در هستی اش می‌فهمد، و از آن طریق نه فقط امکانات هستی خود، بلکه همچنین هستی هستنده ها به طور کلی را آشکار می کند. همچنین هایدگر تاکید می کند که این فهم از هستی خصلت هستنده ای که به آن انسان می گوییم نیست، بلکه بیشتر «این خود ماییم که پیشاپیش درگیر فهمی از هستی شده ایم»(هستی و زمان، ص4). فارق از این فهم پیشا-نظری و ناپرسیده و معمولی از هستی، ما خود را همچون دیگر هستنده ها می شناسیم. فهمی از هستی که به دازاین تعلق دارد، همزمان امکانات هستی دازاین، جهان و هستنده هایی که در جهان قابل دسترسی اند را آشکار میکند(هستی و زمان11). واضح است که هایدگر دازاین را یک سوژه ی خود-محصور نمی گیرد که میخواهد پرسش از چیز دیگری غیر از خودش (هستی بماهو) را مطرح کند، بلکه هایدگر پرسش از هستی بماهو را از راه تحلیل دازاین مطرح می کند، چرا که دازاین، یا هستی انسانی، به مثابه بودن-در-جهان برساخته شده، به این معنا که در دازاین یک جهان، و بنابراین هستی هستنده ها به طور کلی آشکار شده. دازاین هم هستنده است (به معنای انتیک) و هم انتولوژیک است (چرا که به هستی بماهو گشوده است)، بنابراین می تواند به عنوان هستنده ای  تحت پژوهش جهت دست یابی به چیزی که از آن پرسش کرده، یعنی هستی بماهو، به کار گرفته شود.

در این فهم پیشا-نظری از هستی، دازاین در گشودگی افق هستی «برون می ایستد». این موضوع همان چیزی است که هایدگر در مقاله اش «درباره ی ذات بنیاد»، آن را با صراحت بیشتری «برساخت استعلایی» دازاین می خواند. در این مقاله، استعلایی به این معناست که در اگزیستانس کردن، دازاین به شیوه ای زمان مند و با استعلا از هستنده ها به سوی آشکارگی هستی رخ میدهد، بنابراین در این استعلا، نه تنها امکانات هستی خودش، بلکه هستی دیگر هستنده ها نیز آشکار می شود. ما در اینجا ابهام {مفهوم} دازاین را می بینیم: از یک سو در آغاز هستی و زمان، دازاین به عنوان هستنده ای که تحت پرسش قرار گرفته؛ از دیگر سو، دازاین در اگزیستانس اش (در هستی اش)، همیشه پیشاپیش در فراسوی خودش در افق زمان مند هستی بماهو قرار گرفته (همچون یک هستنده که از خودش استعلا می یابد) و کسی می شود که بیرون از این افق قرار گرفته. در رهیافت هستی و زمان، هایدگر از این برساخت استعلایی دازاین به سوی افق زمان مندی، به مثابه معنای هستی دازاین، و در نتیجه زمان مندی افقی به مثابه معنای هستی بماهو حرکت می کند. ما این رهیافت را با دقت بیشتری پی میگیریم، با آغازیدن از برساخت استعلایی دازاین...

نظرات 5 + ارسال نظر
نسرین بانو یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:27 ب.ظ http://mayvane.blogfa.com

سلام
من خواننده دایمی نوشته های شما هسنم.

این لطف شماست، امیدوارم سیاه مشق های آشفته ام، آنقدر باشد که این لطف را سزا باشد...

ققنوس خیس دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:46 ب.ظ

کاری که می خواهی انجام بدهی بی شک ارزشمند است. بهتر است بگویم کار و تولید ارزش یعنی همین. و البته من هم با علاقه دنبالش خواهم کرد.
چند وقت پیش برای دوستی که گفته بود؛ "وقتی درباره ی اندیشه ی هایدگر می اندیشیم نمی توانیم از گذشته ی او چشم پوشی کنیم"
متنی نوشته بودم درباره ی دوختِ اندیشه و نام و اینکه چگونه می توان خالص اندیشید؟ و اینکه حقیقتن نسبت اندیشه ی هایدگر و نازیسم چگونه است؟ و ...
و حالا می خواهم برای تو هایدگری تر درباره ی هایدگر بنویسم و بپرسم؛
با توجه به درک پیشاپیش دازاین از هستی و همین طور به اصطلاح دانایی ما نسبت به گذشته ی هایدگر(و یا هرکس دیگر) و واکنش ما نسبت به گذشته ی او، آیا می توان متونِ باقیمانده از هایدگر را اندیشید؟ اگر آری، تا چه حد این اندیشه پیشداورانه نیست؟

بزرگی رفیق
پاسخ تا آنجا که من از تفکر هایدگر می فهمم، درک پیشین ما نسبت به هستی، ابزاری جهت فهم هستی هست، اما خود هستی نیست. در واقع در اندیشه ی هرمنوتیکی، ما یک تعلیق بین این درک پیشینی و خود هستی ایجاد میکنیم.
حال اگر بخواهیم به داستان هایدگر و گذشته اش برسیم، راه گریز از «پیش داوری» را ایجاد همین تعلیق و فاصله بین آنچه که از گذشته اش می دانیم و آنجه که رخداده، فهمید.
ما میخواهیم با خوانش هرمنوتیکی یک اتفاق سوراخی در دل روایت اصلی ایجاد کنیم و از راه بسط و رادیکالیزه کردن همین شکاف، نا اندیشیده های مساله ی هایدگر را بفهمیم.. کاری که خود هایدگر میکوشد با مساله ی هستی انجام دهد
در واقع باید این باور جزمی که ما نسبت او و نازیسم را میدانیم به پرسش کشاند، اما نه به قیمت حذف یکسویه ی رخدادها و تطهیر یا چیزهایی شبیه آن...
در نهایت هرمنوتیک یک دور است، اما دوری ناگزیر، باید از روی زمین پیش فهم ها و پیش داشته های خود بیآغازیم...

ققنوس خیس سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:21 ق.ظ

سپاس از تو.
اما مساله دقیقن همینجاست؛ پیش فهمِ ما نسبت به اندیشه ی یک متن، همیشه ناقص و اغلب اشتباه است! به خصوص اگر خالقِ متن اکنون مرده باشد. به راستی کدام دانای کل تاریخی می تواند شهادت دهد که فهم ما به فهمِ درست نزدیک است؟ هایدگر که خوب است... من برای آن دوستم که البته معلمم نیز هست، مثال شکسپیر و داستان هایی که درباره اش وجود دارد را زدم....
اما تعلیق... تا حدودی راهگشاست. انسانهایی که قدرتِ تعلیق ندارند، در واقع درکی ندارند.

ققنوس خیس سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ق.ظ

اصلن خودِ همین معلم هم یک نمونه است. من با شناختِ غیرمستقیمی که از پیش از او داشتم(از طریق متن کتاب) در ملاقاتِ اول با آن پیش زمینه ی ذهنی به او می نگریستم... اما طولی نکشید که همه ی آن تصویر محو شد و ...

Sara جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ب.ظ

کار خیلی خوب و ارزشمندی رو داری انجام میدی، این خیلی خوبه. برات آرزوی موفقیت می کنم. ضمن اینکه سوژه ی خوبی رو هم انتخاب کردی. :)
متن خوبی بود، خیلی استفاده کردم. دازاین از خود هستی مستقله یا می تونه جزیی از اون بشه؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد