آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

زبان: تجربه، و نه ساختار

زبان تنها بیان محتوا نیست، بیان حالت و حرکت نیز هست. از لحظه ی بالفعل شدنش انتزاع نمی شود و در قالب یک ساخت از پیش تنطیم شده نمی گنجد. مساله ی آن، مساله ی نمادها و ساختارها نیست، بلکه مساله اش انسان است و وجود انضمامی او
نسبت زبان با چیزها نه بازنمایی آنهاست و نه نام گذاری شان، بل زبان همچون محل ظهور آنهاست، نه ظهوری همچون بازتاب اینهمان شی در آینه، بل ظهور تاثیر و اثر شی. بازنمایی و نام گذاری، تنها دو اثر کاملا محدود و مقید شی بر زبان است.
به این معنا زبان، نخستین جایگاه مواجهه ی آدمی با هستی است و هر تجربه ای پیشاپیش در زبان تجربه و لمس می شود.
زبان نه همچون خواستگاه معنا، که همچون مکان لمس شی، فارغ از معنای آن است... همچون مکان لمس تجربه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد