آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

عشق را چه خوانند؟

رنج عاشق را نه به هجران و نه به فقدان معشوق نباید ربط داد؛ نه معشوق ابژه ی عشق است و نه عاشق سوژه ی عشق.
میان سوژه و ابژه هماره جدایی و فاصله است، فاصله ای از جنس عدم مطابقت: سوژه هر لحظه بیم دارد که تصورش از ابژه مطابق با حاق واقع نباشد و مدام در کنکاش افزودن تورم سوژه گی دانش اش خواهد بود. رنج دانش چنین است، اما رنج عشق کاملا از سنخ دیگری ست:
رنج سوژه ی عشق بی سوژه گی است، نفی شدن دمادم سوژه گی اش و به یاد آوردن اینکه اگر بناست سوژه بماند، هیچ ابژه ای دستگیرش نخواهد شد!
عشق، مازاد سوژه گی ست، جایی سوژه درمی یابد چیزی می خواهد، اما آن چیز اصلا ابژه نیست! رنج عشق، شرم سوژه از سوژه بودن خود است، از تمنای بی وقفه اش برای دستیابی به ابژه. عشق شوق اتصال است، نه میل به اتحاد؛ عشق حس کردن شوری گنگ و نامفهوم از آینده است، از چیزی که در راه است و جز ردی از آن به ما نرسیده. ردی که از آینده آمده و بی معنی است، غیرقابل تفسیر است و تنها ما را فرامی خواند به گشودگی به افق، به چشم به راهی، به ایستادن در آستانه ی عدم... نه از برای انتظارِ دست یافتن به چیزی، و نه از برای کشف کردن معنا و اتفاقی؛ بل از برای تن سپردن به هرچه، به حادثه، به تصادف و به اتفاقی که هماره از رخ دادن تمام و کمال می گریزد، برقی می زند و باز خود را مخفی می کند
عشق منطق میل را دور می زند، منطقی خودمحور که می گوید: تا خود را دوست نداشته باشی، نمی توانی دیگری را دوست بداری!
عشق معنایی تازه از دوست داشتن است، دوست داشتنی بی سوژه، بی ابژه و بی چشمداشت و غایت. عشق نه صفت و حالت عاشق است، نه صفت و حالت معشق و نه گونه ای فعل و انفعال از محیط بیرونی بر این دو. عشق حالتی از «هستی» است، کیفیتی که رخ می دهد و وضع امور و افراد را از آن خود می کند؛ رخدادی به غایت بی معنا و سوژه-ابژه زدا
عشق نه امری فردی ست و نه امری صرفا مربوط به دو فرد. اتفاقی است جهانگیر که گستره اش تمام امور را در می نوردد و هر دو را، هم عاشق و هم معشوق را به بازی می گیرد.
عاشق و معشوق صرفا دو نماد اند، دو نماد انتولوژیک، دو نماد برای بزرگداشت رخدادی که با هم -و نه نسبت به هم- کشف کردند، رخداد از آن خود کننده ی عشق، رخدادی نه از/به سوی هستنده که از سو و به سوی هستی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد