آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

چپ سیاسی و اسلام سیاسی بهم می رسند؟!

آنچه می آید، گفتاری از دوست عزیزم حسام سلامت است. درباره ی محتوای آن چیزی نمی گویم تا خود آن را بخوانید:


وحید یامین‌پور، از مجریان‌ برنامه‌ی «دیروز، امروز، فردا» که احتمالاً معرف حضور همه‌ی دوستان هست در یادداشتی در صفحه‌ی فیس‌بوک‌اش چیزکی نوشته که به نظرم به فکرکردن درباره‌اش می‌ارزد. عنوان یادداشت آقا وحید گویاست: «آیا ما و چپ‌ها به هم می‌رسیم؟» حرف آقای مجری این است که بعد از خرداد 76 میان چپ‌گرایان سکولار و اسلام‌گرایان رادیکال قسمی همگرایی در کار بوده است، به طوری‌که هر دو در اتحادی نانوشته در برابر اصلاح‌طلبان و راست‌گرایان سنتی و مدرن قرار گرفتند. یامین‌پور به علاقه‌مندی اسلام‌گرایان سیاسی به مواضع نومارکسیست‌هایی چون گرامشی، لوکاچ، بنیامین، آلتوسر و فرانکفورتی‌ها اشاره می‌کند و این التفات نظری را نشانه‌ای از قرابت این دو به هم می‌فهمد. که به باور او نومارکسیست‌ها و آنچه «اصول‌گرایان ناب» می‌نامدشان در آینده‌ای نزدیک متحد هم خواهند شد. 
آیا یامین‌پور دارد پرت‌وپلا می‌گوید و آسمان و ریسمان به هم می‌بافد؟ خبر بد این است که نه آنقدرها. چپ‌‌ها و اسلام‌گرایان سیاسی ‌از حیث گفتمانی همنشینی‌های غریبی با هم دارند که زمینه‌های نزدیکی‌شان به هم را، چه خوشمان بیاید چه نه، فراهم می‌کند. این دو دست‌کم در سه نقطه به هم می‌رسند، گیرم از مسیرهایی یکسر متفاوت: اول. نقد امپریالیسم جهانی، دوم. نفی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و سوم. انکار دموکراسی پارلمانتاریستی- بورژوایی. از روز هم روشن‌تر است که صورت‌بندی نظری چپ‌گرایان سکولار و اسلام‌گرایان سیاسی از این سه موضوع شباهت چندانی به هم ندارد. اما این حقیقت، از حیث گفتمانی آنقدرها مهم نیست. تا جایی که به اسلام‌گرایان مربوط می‌شود آنها توانسته‌اند هر آنچه را برای رد و نفی ریشه‌ای آنچه خود «غرب» می‌نامند لازم دارند از کارهای چپ‌گرایان اقتباس کنند. در این میان اساساً اهمیتی ندارد که چنین اقتباسی از حیث نظری تا چه پایه دقیق است و اساساً اسلام‌گرایان تا چه حد حرف‌ چپ‌گرایان را درست و حسابی فهمیده‌اند و به مبانی و ملزومات تفکر مارکسیستی پایبندند. اگر پای نقد آکادمیک در میان باشد می‌توان نشان داد که فهم یامین‌پور و شرکا از متون و منابع مارکسیستی بیشتر به شوخی می‌ماند تا هر چیز دیگری. متأسفانه اما در اینجا پای چنین نقدی در میان نیست. مسئله، در عوض، بر سر اشتراک این دو سنت در یکجور «افق گفتمانی» است. چرا راه دور برویم؟ از اوان انقلاب 57 همین قرابت گفتمانی بود که، دست‌کم تا مقطعی، چپ‌گرایان و اسلام‌گرایان را کنار هم نگه داشت. شمار چشمگیری از چپ‌ها (حزب توده و فداییان اکثریت) که نه از حیث نظری آدم‌های بی‌سوادی بودند و نه از حیث تجربه‌ی سیاسی چیزی کم داشتند به این جمع‌بندی رسیدند که جمهوری اسلامی به واسطه‌ی امپریالیسم‌ستیزی‌ و ایستادگی‌اش در برابر قدرت‌های جهانی و جمع‌کردن بساط لیبرالیسم و مالکیت‌زدایی از سرمایه‌داران بزرگ و توزیع زمین میان کشاورزان و در پیش‌گرفتن سیاست‌های مستضعف‌نوازانه و پیاده‌کردن سازوکارهای عدالت توزیعی و دیگر کارهایی از همین دست، «دارد برنامه‌های ما را اجرا می‌کند». روشن است که آنچه در آن مقطع بخشی از چپ‌گرایان را به این صرافت انداخت که جمهوری اسلامی را حکومتی «مترقی» بدانند و رسماً و علناً دست در دستش بگذارند و از مواضعش حمایت کنند چیزی جز همین اشتراکات در بسیاری از مواضع و برنامه‌ها نبود. حتی بعد از اردیبهشت 62 که جمهوری اسلامی همه‌ی چپ‌گرایان را بلعید و از حیث سیاسی با آنها تسویه حساب کرد هیج مرزبندی صریح، اکید و عبورناپذیری میان گفتمان‌ چپ‌گرایی و اسلام سیاسی اتفاق نیافتاد: این دو در همه‌ی این سال‌ها همواره می‌توانسته‌اند در هم نفوذ کنند، یکدیگر را برانگیزند، همدیگر را تقویت کنند و برای هم نوشابه باز کنند، و همه‌ی اینها بی‌آنکه اساساً چشم داشته باشند همدیگر را ببینند. و چالش عمده دقیقاً همینجاست: چطور دو سنتی که از حیث سیاسی، از 62 به بعد، خصم یکدیگر بوده‌اند از حیث گفتمانی چنین به یکدیگر نان قرض می‌دهند؟
اسلام‌گرایان همیشه ممکن است برای اینکه چیز دندان‌گیری برای نقد «غرب» پیدا کنند سری به لوکاچ و آلتوسر و آدورنو بزنند و کتاب‌های آنها را به قصد یافتن جملات قصاری که به کار رونق دکان‌شان بیاید تورقی بکنند. جلوی کنجکاوی‌ها و «استفاده‌ی ابزاری» آنها از میراث نقد مارکسیستی بر مدرنیته و سرمایه‌داری و لیبرالیسم و دموکراسی را نمی‌شود گرفت، گرچه می‌شود نفهمی‌ها و بدفهمی‌های آنها از این میراث را جابه‌جا نشان داد. کار اساسی‌تر اما ناممکن‌کردن همگرایی چپ با اسلام سیاسی است. چگونه؟ با بازسازی ریشه‌ای گفتمان چپ‌گرایی بر گرد ایده‌ی دموکراسی‌خواهی رادیکال. فقط به اتکای دموکراسی‌خواهی است که می‌توان گفتمان اسلام سیاسی را از کار انداخت. همه‌ی نقادی‌های چپ‌گرایانه از سرمایه‌داری و لیبرالیسم و نظم جهانی و اسراییل و خلاصه همه‌ی موضوعاتی که ممکن است علاقه‌ی اسلام‌گرایان را نیز برانگیزد باید به واسطه‌ی «ایده‌ی دموکراسی» بازسازی شوند. چپ‌ دموکراتیک حتی اگر با اسلام‌گرایی سیاسی علایق مشترکی هم داشته باشد پیشاپیش اما امکان هرگونه همگرایی و قرابت گفتمانی‌ میان دو طرف را منتفی ساخته است. 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:03 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
اگر اشتباه نکنم این پروژه ای است که لاکلائو و موفه دنبال می کنند.
امیدوارم این مفصل بندی های جدید هرچه زودتر به ثمر برسد و راه سوء استفاده ایدئولوگ های اسلام سیاسی بسته شود.

بحث دموکراسی رادیکال را می توان در واریاسیون های مختلف در کارهای متفکرین رادیکال معاصر جست.. نانسی و رانسیر و حتا بدیو و ژیژک
راستی خوشحال می شوم نظرتان را درباره ی یادداشت من هم در این زمینه بشنوم
لطف کردید از این که به بلاگ سوت و کور این حقیر سر زدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد