آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

برای خانه ای که خانه ای نیست

گاهی چفت و بست جهان شل می شود، همه چیز می لغزد و ناگهان روی سرت فرو می ریزد. در این هنگام وقتی به اشیای و اوضاع امور می نگری، می بینی همه چیز سر جایش است و هیچ چیز مطلقا تکانی نخورده.
فقط یک تفاوت رخ داده، دیگر بودن و نبودن این همه چیز و حتا چگونه بودن شان، هیچ فرقی برایت نخواهد داشت، گویی از ابتدا هم نداشته. با وجود این، اما همه چیز همچنان «هست» به جای آنکه نباشد.
آنچه چفت و بست این جهان بوده و حالا از دست رفته، نه خود اشیا، که جهان‌مندی یا جهان‌داری تو بود.
حالا تو ماندی و جهانی که هیچ ربطی به تو ندارد. تو ماندی و نوستالژی جهانی که دیگر نیست و چه بسا هیچ گاه نبوده، که اگر بود، به همین سادگی «وا نمی رفت».
دلتنگی برای خانه ای که در هر لحظه از دست می رود، حتا در لحظه ی آغاز. خانه ای که از ازل، در حال از دست رفتن بود: جهان‌داریِ انسانی که هر آینه جهانش را باز از کف میدهد...
دیگر دلم برای خانه، حتا تنگ هم نشده. حالا مدت هاست علاوه بر آنکه خانه و جهانم گم شده، فعلی که باید جای خالی این جمه را پر کند نیز، گم شده: دلم برای خانه....

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:19 ق.ظ

سلام
ای کاش با توجه به وسعت معلوماتی که در زمینه فلسغه دارید و مطالعات عمیق و روش مندی که در این حوزه انجام داده اید، همتی میکردید و اندیشه و تفکرات فیلسوفان بزرگ را با زبانی ساده و قابل فهم در می آوردید، هر چند مطالبی که می نویسید بسیار عمیق و پر بارند اما افسوس که فهم این مطالب با توجه به نظام آموزشی که من و امثال من در دامن آن رشد کرده ایم متآسفانه بسیار مشکل و حتی ناممکن است.
چند وقت پیش کتابی خواندم به نام" جهان و تآملات فیلسوف"در باب تفکرات و تآملات"آرتور شوپنهاور"و بسیار لذت بردم از اینکه نویسنده کتاب،اندیشه های این فیلسوف بزرگ را با زبانی ساده و قابل فهم بیان کرده بود.
با سپاس فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد