آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

نوشتار همچون هولوکاست نوشتار

آن کس که خواندن و نوشتن را خوب آموخته باشد میداند، حجم بزرگی از آنچه می خوانیم برای فراموش کردن است و بیشتر آنچه می نویسیم برای خط خوردن و پاک شدن و پاره شدن...
برای خوب فهمیدن و خوب نوشتن، باید قسمت بزرگی از کلمات را به گورستان سکوت و سفیدی بین سطور کاغذ سپرد. آنچه که باید نوشته شود و آنچه که باید خوب فهمیده و جذب شود، ققنوس وار از پس خاکستر کلماتی می آید، که با آتش سکوت و خط خوردن سوزانده شدند.
یک نویسنده، عاشق تر از آن است که معشوقش -کلماتش- را یک جا به حراج بازار بگذارد!
و یک خواننده ی حرفه ای زیرک تر از آن است که گمان برد برای فهم آنچه که باید، کافی ست سر و صدای واژه های یک متن را در ذهن ذخیره کند.
صدای سکوت سفیدی بین سطور، غیاب آن کلمات خط خورده و دریغ داشته شده ای ست، که تمامت معنای حاضر یک متن را به چالش می کشد: نوشتار همچون هولوکاست نوشتار! خودسوزی کلمات!

نظرات 1 + ارسال نظر
م.ش یکشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ب.ظ

درست حرف بزن ببینیم چته

به تو چه؟! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد