ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
1) آنکه می نویسد، نمی تواند نوشتن را ادامه دهد، مگر به آن عمیقا میل ورزد، پس آن نویسنده که غایت اش از نوشتن را تنها و تنها فلسفه، ادبیات و یا هر چیزی غیر از نوشتن اعلام بدارد، دروغگوست
2) اما آنکه مینویسد نمی تواند از نوشتن به عنوان غایتی از پیش حاضر نیز سخن بگوید. نوشته تا نوشته نشده وجودی ندارد که ابژه ی حاضر میل باشد، و وقتی که نوشته شد نیز نمی تواند ابژه ی میل باشد، چه دیگر نوشته شده و میل به نوشتن نمی تواند موکول به نوشته ای باشد که پیشتر نوشته شده، چه در این صورت، نویسنده باید دست از قلم بردارد چون آنچه او میل نوشتن اش را داشته پیشتر نوشته شده
3) پس نوشتن هماره مستلزم گونه ای عشق نهفته و ضمنی به نوشتن است، عشقی ممنوعه؛ عشق به موجود اما نه همچون موجود حاضر. موتور محرک نوشتن، در تعلیقی ابدی ست، در تعلیق نوشتار به دست خود نوشتار، تعلیقی نه از سنخ تشویش و ناپایداری، تعلیقی از سنخ عشق، عشقی ممنوعه، عشقی به زبان نیامده و به زبان نیامدنی. عشقی شرم آلود. شرمی از عشقی ممنوعه و به زبان نیامدنی که لذتش را تا ابد کشدار می کند.
سلام.آوخ می خوانمت
چه خوب