آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....
درباره من
من خود این مبارزه ام، و نه یکی از دو حد درگیر در تعارض، من هر دو مبارز و مبارزه با همام، آب و آتشم که با هم در تماساند، و تماس و وحدت آن چیزی هستم که مطلقا از خود میگریزد...
-هگل، پدیدارشناسی روح
ادامه...
تفاوت
ظریفی ست بین تفکر و صادر کردن نظریه های جدید. چه بسا هر تفکری نیازی
ضروری به بستاری نظری داشته باشد و همین بستارهای نظری بتوانند حدود و حالت
ظهور تفکر را تعیین کنند، اما این دلیلی بر این نیست که با صدور و یا از
بر کردن فهرست بلندی از نظریه ها، اندیشه ها و یا حتا شیوه های گوناگون
اندیشیدن را نزد خود داریم. بدون به راه انداختن ماشین اندیشه در بستر
یک نظریه و بدون حرکت بین نقاط بنیادین آن، نه میتوان ادعای تفکر کرد و نه
میتوان محدودیت های نظریه را برای تفکر دریافت و آشکار کرد. نسبتی
وجودی بین حرکت و تفکر برقرار است، چنانکه حرکت اگر از میان برود، تفکر نیز
در زندان نظریات و تزهای ایستا، برای همیشه پنهان و دفن می شود. تفکر را باید «به اجرا» در آورد...