آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

حرکت، نظریه، تفکر

تفاوت ظریفی ست بین تفکر و صادر کردن نظریه های جدید. چه بسا هر تفکری نیازی ضروری به بستاری نظری داشته باشد و همین بستارهای نظری بتوانند حدود و حالت ظهور تفکر را تعیین کنند، اما این دلیلی بر این نیست که با صدور و یا از بر کردن فهرست بلندی از نظریه ها، اندیشه ها و یا حتا شیوه های گوناگون اندیشیدن را نزد خود داریم.
بدون به راه انداختن ماشین اندیشه در بستر یک نظریه و بدون حرکت بین نقاط بنیادین آن، نه میتوان ادعای تفکر کرد و نه میتوان محدودیت های نظریه را برای تفکر دریافت و آشکار کرد.
نسبتی وجودی بین حرکت و تفکر برقرار است، چنانکه حرکت اگر از میان برود، تفکر نیز در زندان نظریات و تزهای ایستا، برای همیشه پنهان و دفن می شود.
تفکر را باید «به اجرا» در آورد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد