آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

خطری نهفته...

استاد عزیزی -مصطفی ملکیان- که در شرافت و سلامت نفس شان ذره ای تردید ندارم، در مراسمی چنین گفتند: هر گوینده یا نویسنده ای وظیفه ی اخلاقی دارد گفته یا نوشته ی خود را چنان صورت بندی کند که مخاطبش به سهولت دریابد برای رد یا قبول، نفی یا اثبات، نقض یا ابرام، تضعیف یا تایید، تکذیب یا تصدیق، جرح یا تعدیل آن گفته یا نوشته چه راهی میتواند در پیش گیرد..

این گفته، اگرچه ظاهری معقول دارد، اما محتوایی سخت خطرناک در آن نهفته است! این که ساحت زبان آدمی، ساحت بنیادین وجود اوست و بنابراین داخل در مقوله ی بنیادین وجود آدمی، یعنی اخلاق می شود، هیچ شکی نیست.
مشکل اما دقیقا اینجاست که برای ایضاح وظایف اخلاق در ساحت زبان، دست به قواعدی پیشاپیش آماده ببریم و بنا به نیروی ضرورت اخلاقی، ساحت طبیعی و تاریخی و پیچیده ی زبان آدمی را تماما بهم بزنیم.
زبان آدمی، شیوه ی ظهور آدمی را بازنمایی میکند و انتخاب واژگان و لحن و ... تنها تابع اراده ی گوینده یا نویسنده نیست. شاید شیوه ی نگارش آکادمیک، قواعدی به ظاهر ثابت را اقتضا کند، اما این که بدون دیدن تفاوت موقعیت ها تاریخی و وجودی آدمی، بخواهیم این قواعد را به همه ی ساحت های زبان تعمیم دهیم و از آن بدتر این تعمیم را به نام ضرورت اخلاقی بازنمایی کنیم، معلوم نیست که وجود و روان و چه بسا تاریخ آدمی را دستخوش چه سرنوشتی خواهیم کرد!
من از این عبارت بیش از آنکه بوی اتیک و امر اخلاقی بشنوم، بوی چیزی را میشنوم که هایدگر در تبیین ذات تکنولوژی، از آن به عنوان گشتل ( که واژه ای آلمانی ست) یاد میکند. این مفهوم که بر دست بردن به طبیعت و بازچینش آن بنا به گونه ای خرد ابزاری، دلالت دارد؛ عاقبت انسان را در جهان و طبیعتی پاره پاره و اخته شده نشان میدهد، عاقبتی که خبر از نیهیلیسمی سخت ویرانگر میدهد.
این تنها دغدغه ی طیف فکری کسی چون هایدگر نیست و میتوان از آدورنو و آگامبن و حتا برخی تحلیلی ها هم، به عنوان کسانی که نیهیلیسم را همچون پروبلماتیک دوران صنعتی و پساصنعتی میدانند، نام برد.
این واقعا مایه ی تاسف است که استاد ظریف اندیشی چون ملکیان که گاه حتا بیم دارد واژه ای با مترادفش جا به جا شود، این چنین زبان را به ساحت حسابکشی های خرد ابزاری می کشاند و با زبان چنان برخورد میکند که خرد ابزاری با طبیعت.

جدا از آنکه این شیوه ی برخورد با زبان خود تا چه حد ممتنع است - به دلیل ذات تاریخمند زبان و همینطور ساخت استعاری ذاتی آن -، دستکم تجربه ی تاریخی بشر از این شیوه ی داد و ستد با زبان، اصلا کارنامه ی قابل قبولی - حتا به همان لحاظ اخلاقی و معنوی که دغدغه ایشان است - نبوده و بی توجهی ایشان به این تجربه ی گرانسگ تاریخ اندیشه، به اندازه ی بی توجهی رقیبان فکری ایشان به سنت غربی، زیانبار و غم انگیز است.


پ.ن: در پایان گفت و گویی را که با دوستی در فیس بوک درباره ی این متن داشتم را می آورم، تا مدعای خود را کمی روشن تر کرده باشم:


 

 

- یعنی ملکیان قصد داره چنین هنجاری رو به زبان اعمال کنه؟ یا اینکه معنقده شما زبان رو هر طور میخوای به کار ببر ولی تو هر چارچوبی که به کار می بری، اگر مدعایی داری، یک طوری مطرح کن که طرف مقابلت بفهمه و بتونه ایراداتش رو در بیاره. اشکالی نداره هر طور حرف زدی، زدی ولی طوری باشه که طرف مقابلت به فرض اشتراک با تو در دایره ی لغات و برداشت یکسان از مفاهیم بفهمه چی میگی؟ البته با کلیت نقدت موافقم و حتی معتقدم ملکیان رد این آموزه های روشیش اغراق می کنه و اصرار هم داره که آفات اندیشه رو از این طزیق در جامعه کمتر کنه ولی، به نظرم برداششت از حرف ملکیان رو کامل توضیح ندادی. چون اگر خوب توضیح بدی میشه بهتر فهمید مسئله رو.

-
ببینید برداشت من با توجه به عبارت «وظیفه ی اخلاقی هر نویسنده یا گوینده» این است که ما در قبال شیوه های مختلف به کاربردن زبان - یا به عبارتی ویتگنشتاینی بازی های زبانی مختلف - گویی قیدی از سنخ اخلاقیات داریم، چنانکه هر کاربرد یا بازی زبانی که راه گونه ای نقد آکادمیک و تحلیلی را دشوار تر کند از نگاه اخلاقی مذموم تر است.
این که شما میگویید «زبان را هر طور میخواهی به کار ببر ولی....» پیش فرضی درباره ی نسبت معنا و زبان را در خود دارد که برای من ناموجه است، یعنی این که وضوح معنایی عبارات در زبان مستقل از شیوه ی به کار بردن آن است. جدا از مثلا نگاه ویتگنشتاین دوم (معنا=کاربرد)، این پیش فرض با سخنان خود ملکیان نیز سازگار نیست، چه اینکه اگر دست ما برای به کار بردن زبان تماما باز باشدو معنا مقوله ای مستقل از شیوه ی به کار بردن زبان از سوی ما باشد، این دیگر مسئولیت اخلاقی گوینده یا نویسنده نیست که گفته یا نوشته اش را چنان «صورت بندی» کند که ابهام کمتر و امکان آزمون و نقد بیشتر داشته باشد، چرا که در این صورت ابهام ناشی از معانی ست که در جایی غیر از صورت بندی یا شیوه ی کاربرد زبان ایجاد شده اند و در واقع نه مسئولیت گوینده یا نویسنده که مسئولیت سازنده ی معانی - مثلا متفکر - می بود که چنان معناهایی در ساحت ذهنش و مستقل از زبان بسازد.
بنابراین تنها راه فهم توصیه ی اخلاقی جناب ملکیان، این است که زبان را همچند صورت بندی ها و بازی های زبانی شفافی به کار بریم که آن ویژگی ها را داشته باشد.
ادعای حداقلی تر که میتوانست قابل دفاع تر باشد، می توانست چنان باشد که شما گفتی: «طوری {سخن بگو یا بنویس} که طرف مقابلت به فرض اشتراک با تو در دایره ی لغات و برداشت یکسان از مفاهیم بفهمه چی میگی».
این ادعا یعنی قواعد بازی زبانی را رعایت کن یا ویتگنشتاینی تر اینکه: خود را در دام «زبان خصوصی» نینداز.
اما حتا این ادعا نیز، مشکلاتی دارد، پیش فرضی مثل اینکه هنوز زبان را عرصه ی بازی های تصادفی میداند که قواعدی از سنخ قواعد طبیعت دارند و شکستن این قواعد به هیچ رو مجاز نیست. ضعف بزرگ نگاه ویتگنشتاینی نیز در همین است، صلب کردن مرز بازی های زبانی و ندیدن افق تاریخی-هرمنوتیکی زبان. در واقع یک نظریه ی جامع در باره ی زبان باید بتواند توضیح دهد که این بازی زبانی در چه شرایط مشخص هرمنوتیکی ممکن شده و چگونه این قواعد در زمان مندی خودشان تقویم یافتند و اینکه در نهایت چگونه از راه گونه ای آمیزش افق ها تاریخی و گشایش نسبت های هرمنوتیکی می توانند دچار تحول و بسط و قبض شوند.
این به معنای پذیرفتن زبان خصوصی نیست، بلکه به معنای فهم غیردگماتیک از زبان است، به ویژه فهمی که بتواند اتفاقاتی نظیر تحولات زبان در طول زمان یا ماهیت زبان شعر را توضیح دهد
حال که بحث به اینجا کشید بد نیست، مساله ای دیگر در نقد توصیه ی ملکیان مطرح کنم که در واقع تالی همان نقد نخست است، این که جناب ملکیان در صدد تحمیل قیدهای زبانی برای اصلاح انتقادی در گفتار و نوشتار هستند، در نهایت خود به گونه ای زبان خصوصی و نامفهوم جدید می انجامد. به این دلیل که چه بسا بازی های زبانی وجود داشته باشند که قواعدی ناسازگار با این قیدها داشته باشند، در این صورت تلاش برای بازسازی متون و دعاوی آن حیطه از زبان تاریخی با این قیدهای هنجارین، به متن و زبانی تازه منجر شود که نه برای کاربران آن حیطه ی زبانی معنا دارد و نه برای کسی که دست به چنین کار عجیبی زده.
مثلا حیطه ی عرفان، اگر با این هنجارهای انتقادی محدود و بازسازی شود، تقریبا چیز معناداری از آن باقی نمی ماند. افزون بر آنکه خود عرفان پیش فرض های معرفت شناختی و وجودشناختی و زبان شناختی دارد که اساسا با پیش فرض های موجود در الگوی مطلوب جناب ملکیان اساسا ناسازگار است و اگر کسی بنا باشد که آن پیش فرض ها را نپذیرد، برای چه باید الگویی زبانی را به آن حیطه تحمیل کند؟
اگر ملکیان پیشاپیش پذیرفته که پیش فرض های معرفت شناسانه و وجود شناسانه و زبان شناسانه اش تماما درست است و برای هر حیطه ی زبانی صادق، دیگر چرا باید حیطه های زبانی را به رسمیت بشناسد و نقد کند که با آن پیش فرض ها ناسازگارند؟
و نکته ی آخر این که خود ملاک وضوح و صدق و کذب، که جناب ملکیان در این هنجار اخلاقی-زبانی از آن استفاده کردند، به نزد فیلسوفان همچنان پروبلماتیک هستند و چنین نیست که برای مثال فلان نظریه صدق بین جملگی فیلسوفان مورد اتفاق نظر باشد. بنابراین ملزم کردن کاربران زبان به این الزام اخلاقی که شفاف و صدق و کذب پذیر سخن بگویید، به هیچ وجه نمی تواند توصیه ای شفاف باشد و نسخه ی مشخصی را به پیش پای نویسنده یا گوینده بگذارد.
به گمان من، اهم این مشکلات از آنجا ناشی شده که حیث هرمنوتیک و زمان مند زبان و همچنین وجود انسان، مد نظر قرار داده نشده و کثرت بی پایان افق های هرمنوتیکی زبان، به یک افق کاملا خاص محدود شده و دیگر افق ها به گونه ای نادیده گرفته شده و چه بسا سرکوب شده. چرا که در همین مراسم سخنرانی جناب ملکیان از توصیه ی پایانی تراکتاتوس سخن میگویند که گونه ای دعوت به سکوت است، درباره ی چیزهایی که نمی توان از آن گفت. و این «خموش باش!» گفتن ویتگنشتاینی، نتیجه ای جز آن ندارد که افق های زبان و ساحت ظهور انسان را ببندیم و انسان را از تفکر در ساحاتی تاریخی و انضمامی وجودش منع کنیم. و دعوت به این گریز از تفکر، از ترس پریشانی های بعدی که می تواند از این تفکرات حاصل شود - که دلیل و نگاه درمانی ویتگنشتاین هم همین بود - این پریشانی ها را محو نمی کند، بلکه سرکوب میکند و تقدیر هر سرکوب، بنا به توضیحاتی که در فلسفه و روانکاوی به تفضیل آمده، بازگشت دوباره ی امر سرکوب شده است....
در پایان تشکر میکنم از بابت پرسش هایی مطرح کردید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد