آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....
درباره من
من خود این مبارزه ام، و نه یکی از دو حد درگیر در تعارض، من هر دو مبارز و مبارزه با همام، آب و آتشم که با هم در تماساند، و تماس و وحدت آن چیزی هستم که مطلقا از خود میگریزد...
-هگل، پدیدارشناسی روح
ادامه...
پیشتر
چیزکی نوشتم در نقد سخنی از مصطفی ملکیان. صحبت بر سر زبان و تفکر بود و
این که میل به اعمال یک پروتکول آکادمیک برای گفتن و نوشتن، آن هم به عنوان
نسخه ی اخلاقی تالی های فاسد فراوان دارد، و این که این ادعا نیاز به
تصحیح و تحدید دارد. حال که از این سو گفتم، بد نیست از سوی دیگر مساله
هم بگویم و آن داستان بدزبانی و بی زبانی و در یک کلام نسبت آشفته ی ما با
زبان است. این زبان پریشی و آشفتگی در نطق و نوشتار،
نشانه ها و اطوار گوناگون دارد، اما یکی از شیوه های شیوع یافته - که چه
بسا صاحب این قل نیز دچارش باشد -، «هر چیزی گفتن برای هیچ چیز نگفتن» است.
گونه ای «وراجی» و به تعبیر قدما «شهوت کلام»! این مرض فقط محدود به
«پر حرفی» و «حرف های عامیانه گفتن» نیست و دست بر قضا، در حیطه ی «ژارگون»
و «بهم بافتن اصطلاحات پیچیده» و «ظاهرا تخصصی» به شدت فراگیرتر شده. شده
است بارها پاراگرافی از دوستان در فضای مجازی و غیر آن، بخوانم و نه تنها
معنایی در نیابم، بل وحشت کنم از این همه جسارت و «میل به مصرف» مفاهیم و
اصطلاحات فلسفی. در یک پاراگراف نسخه ی هایدگر را پیچیدن یا در یک استاتوس
کل فلسفه ی هایدگر دوم و ویتگنشتاین اول و پوپر و سقراط را با هم میکس
کردن، منظره ی دل بهم زنی ست که هیچ، مطلقا هیچ متخصص یا علاقه مند به
تفکری را خوشحال یا هیجان زده نمی کند، بلکه گاه او را از تخصص و علاقه اش
هم دلزده میکند. باید سخت مراقب خود و زبان خود و به ویژه بروز ذهنیات و
تاملات شخصی خود باشیم. الف الفبای تفکر، با خود سخن گفتن و اندیشه ی خود
را به نقد کشیدن است. اگر بی محابا هر آنچه به سرمان میرسد را به شوق لایک
یا تایید از جانب دیگری، به جهان بیرون پرتاب کنیم، به تفکر که دامن نزده
ایم، هیچ، بلکه اسباب نیهیلیسم و بی معنایی و ویرانی فکر را، به ویژه برای
خود فرآهم آورده ایم. خلاصه سخن اینکه مراقبت از نفس یا دقیق تر
بگوییم، مراقبت از زبان و تفکر، شاید آن نسخه ی مهم اخلاقی باشد که به
تعبیر ملکیان بتوان حمل بر «وظیفه ی هر گوینده یا نویسنده» کرد. مراقبتی که
معطوف به باز اندیشی و تامل در همه ی جوانب سخن باشد و هماره بتواند
گوینده یا نویسنده را به محدودیت های آن سخن و همینطور امکان های مختلف آن،
آگاه کند. در مبالات با کلمات و عبارات، فهم کردن آنها همچون یک موجود - و
نه صرفا نشانه و «سایه» ی موجودات دیگر - دستکم این شرایط را فرآهم می
آورد که زبان را به تفنن و هرزگی نچرخانیم و همانگونه که برای شناخت یک
موجود احتیاط به خرج میدهیم، زبان را هم محتاطانه بشناسیم و به کار ببریم.
سلام با این حساب این جا تفسیر دیگری از حرف ملکیان کرده اید. تفسیری که به خوانش ابتدایی من از حرف ملکیان نزدیک تر بود. عبارت "شهوت کلام " برای توصیف عده ای در فضای مجازی خیلی به کار می آید
خیر، تفسیر دیگر نکرده ام، آن را به شکلی که درست تر می دانم«تغییر» دادم. ایشان در آن سخن، صراحتا گفته بودند وظیفه ی هر گوینده و نویسنده سخن گفتن به سیاقی انتقادی و صدق و کذب پذیر است. این سخن کجا و این که باید در هر شکلی چنان سخن گفت که به جانب خود کلمات نزدیک بود و معناشان را از هر جهت سنجید، کجا؟ بهر حال اگر این تفسیر اولیه شما از سخن ملکیان بود، باید بگویم که تفسیر دلبخواهی از سخنانش کرده بودید با احترام
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
با این حساب این جا تفسیر دیگری از حرف ملکیان کرده اید. تفسیری که به خوانش ابتدایی من از حرف ملکیان نزدیک تر بود.
عبارت "شهوت کلام " برای توصیف عده ای در فضای مجازی خیلی به کار می آید
خیر، تفسیر دیگر نکرده ام، آن را به شکلی که درست تر می دانم«تغییر» دادم.
ایشان در آن سخن، صراحتا گفته بودند وظیفه ی هر گوینده و نویسنده سخن گفتن به سیاقی انتقادی و صدق و کذب پذیر است. این سخن کجا و این که باید در هر شکلی چنان سخن گفت که به جانب خود کلمات نزدیک بود و معناشان را از هر جهت سنجید، کجا؟
بهر حال اگر این تفسیر اولیه شما از سخن ملکیان بود، باید بگویم که تفسیر دلبخواهی از سخنانش کرده بودید
با احترام