آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....
درباره من
من خود این مبارزه ام، و نه یکی از دو حد درگیر در تعارض، من هر دو مبارز و مبارزه با همام، آب و آتشم که با هم در تماساند، و تماس و وحدت آن چیزی هستم که مطلقا از خود میگریزد...
-هگل، پدیدارشناسی روح
ادامه...
تورم دانش و فلسفه دانی و زبان دانی و در یک کلام «علی بلد»بازی، وقتی به
پایه ای برسد که «دیگری» و تمام سهم و تجربه اش از تفکر را به هیچ بگیرم،
ولو ذهنم مخزن 20 قرن فلسفه ی غرب و شرق باشد، نا فیلسوف ترین هستنده ی
هستی هستم!! البته بدیهی است که دیگری هماره دیگری خواهد ماند و من هیچ
گاه نمی توانم او را به تمامی تایید - و همچنین نفی- کنم، بنابراین معنای
این سخن نمی تواند این باشد که تایید کردن «هر کس» به معنای فیلسوف بودن یا شرط
امکان فلسفه است، برای آغاز بازی فلسفه و تفکر، گریزی از مخاطره ای مشترک،
با دیگری، در مواجهه با هستی نخواهم داشت