آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

مرگ، ضرورتی برای پایان نیست، بسا که پس از مرگی هم باشد و یا چه بسا نباشد

مرگ، «امکان پایان» است، امکانِ پایانِ بودن، امکانِ تمام شدنِ امکان های بودن. مرگ، نفس تناهی ست، نفس امکان مندی ما، «یقینی ترین امکان بودن ما».

موجود متناهی، هماره با مرگ، با امکان تناهی امکان های بودن خود، مواجه و همراه است... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد