آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

خرده تاملی متافیزیکی


آنچه اصل جهت کافی (=هر امری دارای وجه و دلیل ویژه ای ست) به ما می آموزد، نه وجود هیچ موجود خاصی (مثل خدا یا جهان خارج) که وجود گونه ای نسبت تفاوت فی نفسه است. تفاوتی که هماره وجود دارد، حتا اگر دو طرف رابطه ی تفاوت ( دو موجودی که از هم متفاوت اند) هیچ وجود خارجی نداشته باشند. به این معنا ولو جهان خارجی وجود نداشته باشد و اصلا هیچ موجودی وجود نداشته باشد، باز نسبت تفاوت، وجود دارد.

به این معنا تفاوت، نه ناشی از قیاس ذهنی دو امر، که حاصل ضرورتی متافیزیکی ست. چه اینکه نتیجه ی این اصل آن است که هیچ امری را نمی توان یافت مگر آنکه برای بودنش، دلیل موجهی وجود دارد که بودن آن را بر نبودش اولویت میبخشد. بنابراین، هر امر از پس دلیل کافی آمده که خاص او و نه هیچ موجود دیگری ست. پس اگر دو امر از هر جهت یکسان باشند، نمی توانند هیچ وجه کافی مشترکی داشته باشند- چه اینکه همچنان «دو» امرند- اما از سوی دیگر چون هیچ وجه متفاوت دیگری نیز ندارند، نمیتوانند دو وجه کافی غیرمشترک داشته باشند. نتیجه آنکه هر گونه همسانی بین هر دو امری ناممکن است و آنچه سبب قوام امور میشود گونه ای تفاوت فی نفسه است که طرفین نسبت تفاوت را آشکار میکند و نه برعکس..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد