ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
همیشه در زندگی یک هسته ی سخت و صلب پیدا میشود که شدیدا بی معنا و تحمل ناپذیر است. نمی توان آن را همچند یک تروما دانست، چه امر تروماتیک امری ست که موجب اختلال در نظم نمادین میشود و میتوان با آن مواجه شد. اما این هسته ی صلب و تحمل ناپذیر، امری در میانه ی زندگی و اساسا زندگی ناپذیر است. نمی توان با آن مواجه شد و یا با مکانیسم های دفاعی آن را زیست، و یا از سرگذراندش. در مقابل این هسته ی صلب، تنها میتوان دخل خود زندگی را آورد! خود را دفرمه و چند پاره کرد و زمان را با ریتم های ناهمساز و غیرهارمونیک گذراند و در یک کلام: مرد....