آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

دور بی حاصل تکرار و تفاوت

مثل بقیه بودن ساده ترین کار دنیا نیست، سخت ترین کار دنیاست. چون حتا بقیه هم مثل خودشان نیستند.

و ما همیشه در حالی که این را فراموش میکنیم، تلاش جانفرسایی را به خود هموار میکنیم تا متفاوت باشیم و مثل بقیه نباشیم و البته عموما هم در این تلاش احمقانه شکست می خوریم!

نظرات 3 + ارسال نظر
سفر چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 05:01 ب.ظ

تماشا رو بلد با شی ، مفهوم پیروزی دیگر گونه خواهد شد .
شکست و پیروزی رو کی معنا کرده ؟
کی بخودش اجازه داده شکست رو همانطور که خودش درک کرده برای من معنا کنه ، لقمه کنه و فرو کنه توی ذهن لعنتی آدمهای نفرین شده ؟

دریغ از معنایی که هست اما پیدا نیست .

....
چهارشنبه پیش ، وقتی معلمم گفت بدون نگاه کردن به کلیدهای ساز انگشتها ی دست راستت رو به ترتیب بذار ، روی : دو ر می فا سل ، پی در پی جای " ر " و " می " رو ، ذهنم گم می کرد . نه که کلید رو گم کنه ، انگشت ر و می رو گم میکرد . من هنوز انگشتهای خودمو نمی شناسم . چطور می تونم معنایی بی تغییر برای کلمات قائل بشم .

....
شکست و پیروزی ، هر لحظه ای که چیزی در خودم پیدا میکنم ، معنای متفاوتی پیدا میکنه . و اون لحظه ، زندگیه .

موتیف اصلی نوشته ی من اینقدر که مساله ی تفاوت و هویت بود، مساله ی شکست و پیروزی نبود. حرفم از شکست فقط در این باره بود که وقتی میخواهیم متفاوت باشیم (در حالی که پیشاپیش چنین هستیم) عموما نتیجه برعکس خواست ما میشود و ما مانند دیگران میشویم.
با این حال ممنون از خواندن و نوشتن تان

منیر جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:03 ق.ظ

اما تمام بار نوشته ات روی کلمه ی شکست بود .
شاید هم من جوری خواندم که بار رو بردم تا ته یادداشت .
...
تفاوت ؟!
تفاوت همان است که در نتیجه مقایسه بدست می آید ؟
...
قیاس ذات کثیفی داره . نمیذاره خودم باشم .

شاید نسبت معکوس باشد و این قیاس باشد که حاصل تفاوت است!

سفر جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:18 ق.ظ

اینجا برای خاطر خواندن یادداشتهایی که باعث میشه من پرسشهای گم شده ام رو پیدا کنم ، از من تشکر میشه .
بابت این تشکر نالازم سپاسگزارم .
...
صفت نالازم رو پسرم وقتی سه سالش بود برای کاغذهای باطله ی پشت سفید بکار میبرد . اینجوری اجازه می گرفت : مامان این کاغسا نا لازمند ؟

سپاس داشتن در تفکر، امری هماره لازم است، چنانکه هایدگر جایی چنین گفت:
Denken ist danken

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد