ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مثل بقیه بودن ساده ترین کار دنیا نیست، سخت ترین کار دنیاست. چون حتا بقیه هم مثل خودشان نیستند.
و ما همیشه در حالی که این را فراموش میکنیم، تلاش جانفرسایی را به خود هموار میکنیم تا متفاوت باشیم و مثل بقیه نباشیم و البته عموما هم در این تلاش احمقانه شکست می خوریم!
تماشا رو بلد با شی ، مفهوم پیروزی دیگر گونه خواهد شد .
شکست و پیروزی رو کی معنا کرده ؟
کی بخودش اجازه داده شکست رو همانطور که خودش درک کرده برای من معنا کنه ، لقمه کنه و فرو کنه توی ذهن لعنتی آدمهای نفرین شده ؟
دریغ از معنایی که هست اما پیدا نیست .
....
چهارشنبه پیش ، وقتی معلمم گفت بدون نگاه کردن به کلیدهای ساز انگشتها ی دست راستت رو به ترتیب بذار ، روی : دو ر می فا سل ، پی در پی جای " ر " و " می " رو ، ذهنم گم می کرد . نه که کلید رو گم کنه ، انگشت ر و می رو گم میکرد . من هنوز انگشتهای خودمو نمی شناسم . چطور می تونم معنایی بی تغییر برای کلمات قائل بشم .
....
شکست و پیروزی ، هر لحظه ای که چیزی در خودم پیدا میکنم ، معنای متفاوتی پیدا میکنه . و اون لحظه ، زندگیه .
موتیف اصلی نوشته ی من اینقدر که مساله ی تفاوت و هویت بود، مساله ی شکست و پیروزی نبود. حرفم از شکست فقط در این باره بود که وقتی میخواهیم متفاوت باشیم (در حالی که پیشاپیش چنین هستیم) عموما نتیجه برعکس خواست ما میشود و ما مانند دیگران میشویم.
با این حال ممنون از خواندن و نوشتن تان
اما تمام بار نوشته ات روی کلمه ی شکست بود .
شاید هم من جوری خواندم که بار رو بردم تا ته یادداشت .
...
تفاوت ؟!
تفاوت همان است که در نتیجه مقایسه بدست می آید ؟
...
قیاس ذات کثیفی داره . نمیذاره خودم باشم .
شاید نسبت معکوس باشد و این قیاس باشد که حاصل تفاوت است!
اینجا برای خاطر خواندن یادداشتهایی که باعث میشه من پرسشهای گم شده ام رو پیدا کنم ، از من تشکر میشه .
بابت این تشکر نالازم سپاسگزارم .
...
صفت نالازم رو پسرم وقتی سه سالش بود برای کاغذهای باطله ی پشت سفید بکار میبرد . اینجوری اجازه می گرفت : مامان این کاغسا نا لازمند ؟
سپاس داشتن در تفکر، امری هماره لازم است، چنانکه هایدگر جایی چنین گفت:
Denken ist danken