آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

فلسفیدن همچون تپق زدن!

فیلسوفان عموما سخن وران خوبی نیستند، چرا که بیشتر از تپق زدن به وجد می آیند تا توالی منظم و بی نقص کلمات!
لحظه ی حیرت فلسفی، لحظه ی آگاه شدن از چند وچون نظم امور نیست، که در این صورت پس از نخستین تحیر فلسفی، باب تمام پژوهش ها بسته میشد. این دقیقه ی حساس، بیشتر آگاه شدن از این نکته است که نظم و نسبت میان امور و در یک کلام هستی، هیچ ارتباطی با تمام آنچه ما از این نظم میفهمیم ندارد.
نظرات 1 + ارسال نظر
. پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ق.ظ http://noqtenoqte.blogsky.com/

اینکه :
"لحظه ی حیرت فلسفی، لحظه ی آگاه شدن از چند وچون نظم امور نیست، که در این صورت پس از نخستین تحیر فلسفی، باب تمام پژوهش ها بسته میشد"
به نظرم روشن است و صحیح، چون لحظه اگاهی از چند و چون نظم امور همان لحظه محو شدن جنبه رازناک چیزها و امور است که ما را به پرسش دچار کرده است.
اما این که لحظه حیرت فلسفی "بیشتر آگاه شدن از این نکته است که نظم و نسبت میان امور و در یک کلام هستی، هیچ ارتباطی با تمام آنچه ما از این نظم میفهمیم ندارد" برایم به هیچ رو روشن نیست.
اگر نظم و نسبت امور و در یک کلام هستی هیچ ارتباطی با تمام آنچه ما از این نظم میفهمیم ندارد، پس اساساً تفکر چگونه ممکن میشود؟ اگر بین نظم امور و فهم ما از نظم امور نسبتی وجود ندارد، پس امکان تفکر در هستی این نظم (یا همچنین نظم امور) برای ما چگونه ممکن شده است؟
اگر ما در نوعی فهم هستی غرقه ایم و اگر بین فهم ما از هستی و خود آن به گفته شما پیوندی نیست، پس فهم این غرقگی از کجا فرا می آید؟ چگونه امکان دارد که چنین "ارتباطی" در کار نباشد و اساسا بتوان از هستی سخن گفت یا زبان را که مبنای هر گونه فهمی است به قول هایدگر خانه هستی دانست؟

سپاس از شما که پاس پرسش را میدارید
تصور میکنم در انتقال معنا، نارسا عمل کردم. مقصود من این نبود که ما «مطلقا» نظم امور را نمیفهمیم و نخواهیم فهمید. بل، مرادم آن بود که فهم متعارفی که از نظم امور داریم، برخلاف تجربه زیسته ی ما، خود را از اساس نامطابق با واقع نشان میدهد.
البته خانه ی وجود بودن زبان، دلالت دیگری دارد که موضوع این بحث نیست. اما تا آنجا که به این نوشته ی بی مقدار بازمیگردد، مساله ام رابطه ی تنش آلود فهم ما و نظم امور است که در واقع نه یک شکاکیت شناختی، که یک پرسش انگیزی بی پایان و حیرت آفرین است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد