آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

سخنی با اهل فلسفه ی دانشگاهی

پیشتر گزارشی به قلم یکی از پژوهشگران پژوهشکده ی آی پی ام، در پیرامون «وضعیت نامتوازن پژوهش فلسفی» منتشر شده و در آن با استناد به آمار و ارقامی رسمی، کوشش شده تا وضعیت نه چندان مناسب آکادمی های فلسفه ی ایرانی، بر آفتاب افکنده شود. جدا از آن که با شاخص و رویکرد پرسش برانگیز نگارنده ی آن گزارش، موافق باشیم یا نباشیم، نمی توان کتمان کرد که وضع آکادمی فلسفه در ایران رو به انحطاط است و فهم این انحطاط نه از خلال آمار و ارقام، که با تنفس در زیست جهان آکادمی ایرانی فلسفه، به سادگی دریافتنی ست. آنچه در آن مطلب مورد تاکید یکسویه و محل سنجش آکادمی ایرانی بود، میزان مساهمت و همکاری اصحاب دانشگاه ایرانی در نشر و پژوهش مقالات فلسفی جهانی بود، این معیار اگرچه تنها از برای یک شاخه ی فلسفی خاص میتواند سنجه ای مهم و بنیادین باشد، اما حتا اگر این معیار تغییر کند نیز، نمیتوان در هیچ حیطه ای، ارزیابی امیدوار کننده از فلسفه ی دانشگاهی ارائه داد. وضع کنونی نه فقط برای پیگران مباحث فلسفه ی آنلگوساکسن و تحلیلی، که برای پژوهشگران شاخص فلسفه های موسوم به قاره ای نیز، بسیار ویرانه و ماقبل هر معنایی از یک عالم آکادمیک فلسفی ست.
بدترین نحوه ی رویارویی و پاسخ گویی به این بحران نیز، شیوه ای ست که مقاله ی مذکور و نشر دهندگانش در پیش گرفتند. یعنی واکنشی بوروکراتیک، بخشنامه ای، اراده باورانه و از بالا به پایین. همچنین این که بحرانی را به فرصتی برای گل آلود کردن آب رودخانه بدل کنیم و در پی صید منافع شخصی و قبیله ای در آییم که مثلا، ریشه ی این بدبختی ها زیر سر فلان گرایش غالب فلسفی یا فلان حلقه ی فیلسوفان خاص است و یا در این بیغوله ی وسیع وضع همه از بیخ خراب است مگر یک مرکز پژوهشی خاص و ... جملگی نشان از رسوخ توسعه نیافتگی و فقدان شهامت فکری برای طرح و حل بنیادین مسایل است.
فلسفه، دست کم در جغرافیای ما، و به روایتی قابل اعتنای دیگری در کل قلمرو جهانی، به بحرانی اساسی گرفتار آمده. در هیچ روزگار دیگری، پرسش از فلسفه به مانند وقت کنونی، مقدم بر هر پرسش فلسفی دیگری فراز نیامده. امروز با هر رویکرد مختار فلسفی اگر به جانب فلسفه روی کنیم، نخستین پرسشی که ناگزیر از رویارویی با آنیم، پرسش از خود فلسفه و خودآگاه ساختن رویکرد مختارمان به مسایل فلسفی ست. تا روز و روزگاری که طلیعه ی این خودآگاهی تاریخی در افق شیوه ی تفلسف ما پیدا نشده، محکومیم به «به جان آزمودن درد انحطاط» و اگر همچنان از این درد گریزانیم و راحت جان خویش را در بوالفضولی در آرا و اقوال این و آن متفکر باستانی یا معاصر می جوییم، باید خود را برای عزای نیم روز طولانی بر سر مزار فلسفه آماده کنیم، اگرچه در این گور، خود دیرزمانی ست که حتا مرده ای نیز نیارامیده...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد