ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مدتی مترصد بودم یادداشتی در نقد دیدگاه قبلیم درباره نسبت نظر و عمل بنویسم. منظورم به طور مشخص، پیش فرضی به شدت مساله دار است که از بطن فلسفه جدید، تا قلب تمام ایدئولوژی ها و تفکر سیاسی معاصر رسوب یافته و همچون شاکله ای (در معنای کانتی) به تصورات و دریافت های ما از امر سیاسی، امر نظری و متافیزیکی و... شکل بخشیده است. این پیش فرض که: با تدارک ساختمان متافیزیکی خاص، می توان مبنایی برای عمل و زیست عملی و سعادتمندانه عموم انسان ها فرآهم آورد و به این ترتیب، سیاستی رادیکال را بر شالوده ی متافیزیکی جدید استوار کرد. اینکه این پیش فرض چگونه و از کجا در تفکر فلسفی جدید پیدا شده و زیست مدنی و عمومی اکنون ما را چگونه رقم زده، خود مساله ای پیچیده و طولانی است که باید در نوبت های متعدد و با بسط و دقت کافی به آن پرداخت. به همین دلیل هرچه می نوشتم خرسندکننده نمیشد، تا آنکه امشب یادداشتی از یاشار جیرانی در فیس بوکش دیدم که با قوت قلم و بیانی رسا، بر این مساله پرتو افکنده و راهی برای طرح آن گشوده بود. یادداشت او را در پایین می آورم، به این امید که بتوانم در آینده به مفاد آن بازگردم و نشان دهم که چرا از مدعای اصلی آن دفاع می کنم....