آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

نقد رادیکالیسم

مدتی مترصد بودم یادداشتی در نقد دیدگاه قبلیم درباره نسبت نظر و عمل بنویسم. منظورم به طور مشخص، پیش فرضی به شدت مساله دار است که از بطن فلسفه جدید، تا قلب تمام ایدئولوژی ها و تفکر سیاسی معاصر رسوب یافته و همچون شاکله ای (در معنای کانتی) به تصورات و دریافت های ما از امر سیاسی، امر نظری و متافیزیکی و... شکل بخشیده است. این پیش فرض که: با تدارک ساختمان متافیزیکی خاص، می توان مبنایی برای عمل و زیست عملی و سعادتمندانه عموم انسان ها فرآهم آورد و به این ترتیب، سیاستی رادیکال را بر شالوده ی متافیزیکی جدید استوار کرد. اینکه این پیش فرض چگونه و از کجا در تفکر فلسفی جدید پیدا شده و زیست مدنی و عمومی اکنون ما را چگونه رقم زده، خود مساله ای پیچیده و طولانی است که باید در نوبت های متعدد و با بسط و دقت کافی به آن پرداخت. به همین دلیل هرچه می نوشتم خرسندکننده نمیشد، تا آنکه امشب یادداشتی از یاشار جیرانی در فیس بوکش دیدم که با قوت قلم و بیانی رسا، بر این مساله پرتو افکنده و راهی برای طرح آن گشوده بود. یادداشت او را در پایین می آورم، به این امید که بتوانم در آینده به مفاد آن بازگردم و نشان دهم که چرا از مدعای اصلی آن دفاع می کنم....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد