آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

آوَخ

آوَخ! چه کرد با ما این جان روزگار، آوَخ! چه داد به ما هدیه آموزگار.....

مساله ایرانشهر و جواد طباطبایی

میلاد امروز به یک مطلبی فکر میکردم، گفتم شاید برات جالب باشه باهات درمیون بگذارم.

میدونی که قرن حاضر به لحاظ سیاسی عصر تزلزل در مفهوم nation-state به عنوان یگانه پارادایم سیاست ورزی است. تقریبا تردید در این مفهوم رو هم چپ جهانی شروع کرده، هم راست جهانی. جهت گیری کتاب پسا اسلامیسم تو هم تقریبا نزدیک به همین تلقی بود.

اما چیزی که میحوام بگم کمی بومی تره. بر اساس تفسیر سیدجواد، ایران رو میتونیم در سه دوره کلان تاریخ سیاسی فهم کنیم. دوره نخست، دوره شاه آرمانی و ایرانشهر باستانه. دوره میانی و اسلامی، دوره ایه که وحدت سیاسی ایران بر اساس تلفیق سلاطین ترک و عرب و مغول با وزرای ایرانی است که سید جواد بهش میگه دوره سلطنت واقعا موجود. دوره سوم هم بعد از مشروطه ما با نظریات مدرن و غربی حکمرانی رو برو میشیم و از مشروطه تا پهلوی و جمهوری اسلامی رو در بر میگیره. ما تقریبا در این دوره اخیره که وارد پارادایم دولت ملت میشیم و جریانات و نهضت های اجتماعی بنا بر این پارادایم شکل میگیره.

با این حال در یک آسیب شناسی کلان باید گفت ما از بدو مشروطه تا امروز دچار یک بحران گسست آگاهی شدیم، چون برخلاف دوره قبلی که خودآگاهی سیاسی ایرانی در قالب تفکر و نهاد وزارت تجدید شد و تداوم یافت، در دوره مشروطه و به طور کل تاسیس نیشن استیت، تماما از اون سنت متداوم عزل نظر کردیم و با گسست کامل از اون مبانی و مبادی خواستیم به شکل تقلیدی و بدون خود آگاهی تاریخی و سیاسی، استیت وارد رو به ماده تاریخی مون تحمیل کنیم. تصور اولیه مون هم این بود که استیت معقول ترین و بهترین راه حل سیاسی ممکن و مفهومی مطلقه. اما تاریخ صد و اندی ساله ما گواه بود که اشتباه میکردیم و تعارضات و بحران های ما روزافزون شد. به این ترتیب برای یک نگاه ریشه ای به بحران هامون، ما نباید به انقلاب یا چهل سال اخیر، بلکه باید به زمانی نگاه کنیم که سودای ملت شدن پیدا کردیم. به همین سبب عمده ارزش های مبتنی بر پارادایم ملی دارن روز به روز ضعیف تر میشن. امروز حتا مصدق یا ضرورت مفهوم استقلال و مبارزه با امپریالیسم پروبلماتیک شدند. به نظر میاد که دیر یا زود باید در همه این مبانی تجدید نظر اساسی کنیم. اسلامیسم که در دل پارادایم نیشن استیت شکل گرفته بود نیز به همان میزان در حال اضمحلاله و اگر چیزی به اسم پسا اسلامیسم بخواد یا بتونه مطرح باشه، لاجرم باید در همین مبادی تجدید نظر کنه. یعنی دقیقا مبادی ای که از ناسیونالیست سکولار تا علی علیزاده چپ تا جمهوری اسلامی همه دارن ذیلش تنفس میکنن.

اهمیت سیدجواد اینجاست. سیدجواد اساسا منتقد این ایران مدرنی است که در مشروطه تاسیس شد و اونو گسسته از شالوده خودآگاهی ایرانی میدونه.  «ایرانشهر» طباطبایی یک بحث پسا نیشن استیتی است که البته هنوز دستگاه نظری کاملی پیدا نکرده، ولی دستکم تمنای طرح اون رو داره. پروبلماتیک ایران طباطبایی اصلا پایه در همین مضمون داره که در عصر زوال دولت ملت چگونه میتوان به ایران و آیندش اندیشید. اگر وقعی به این پروبلماتیک نذاریم، خیلی زود در هاضمه نیروهای منطقه ای و جهانی هضم و منحل میشیم....

در واقع چکیده تئوری ایرانشهری چیزی جز این نیست که چجور هیئت و هیبت سیاسی ای میتونه ضامن تداوم ایران و رعایت مصلحتش باشه. برخلاف تصور رایج مخالفان سیدجواد، اینجا هیچ چیز ناسیونالیستی در کار نیست. مساله بر سر کیفیت و ماهیت سیاست در ایرانه، یعنی مسائل بنیادینی که پارادایم های غالب مثل دولت ملت کنونی نه میحوان مطرحش کنن، و نه می خوان بهش پاسخ بدن و فقط ترجیح میدن تصورات زیباشناختی خودشون رو در عوض مطرح کنن. به جای اینکه مثلا بگن ماهیت خیر مدنی چیست، ترجیح میدن بگن ایکس خوبه، حالا ایکس مصدق باشه یا پهلوی یا خمینی.

این اصلی ترین بحران نظری ماست. جالبه بدونی از مهم ترین پرسش های اندیشه ایرانشهری همین نسبت سیاست و دیانت هست. در واقع در فریم مباحث رایج، به جای طرح این مسایل، نسخه های از پیش پیچیده رو داریم. مثل نسخه سکولاریسم یا دولت دینی. همونطور که خودت هم برای طرح این مساله ناگزیری از اسلامیسم عبور کنی و خودت رو در پسا اسلامیسم جای بدی.

اینجاست که پرسش از ایران مهم میشه، اگر پای ایران و مصلحتش در کار نباشه، ایدئولوژی ها هیچ محدودیت درونی ندارند و حاضرند ولو به قیمت ناکامی ابدی باز هم به پیش برن. درست حرفی که زرشناس در سختانه گفت. اینکه ما یک راهی رو شروع کردیم و جلو میریم، ولو شکست هم بخوریم باز باید بریم. همین تفکر اثیری و پا در هواست که میگه ایران نابودم شد باکی نیست. برای صحبت کردن از لزوم اصلاحات یا تنظیمات یا هر چیز دیگر باید بتونیم پامون رو روی زمین بذاریم، زمینی به اسم ایران

اینم بگم که به نظرم نزدیک ترین بحث در فضای عمومی به مباحث سیدجواد، بحث سینمای ملی فراستیه که به نظرم به همین دلیل هم تنها بحث پدر مادر دار و استراتژیک در فضای هنری ماست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد